سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

چرا گریه و زاری نکردند؟

بنام خدا
سختی ها و مشکلات در زندگی همه هست. بیش و کم دارد اما اصل وجود آن انکار ناپذیر است.
بعضی خود ساخته است و بعضی مقدّر.
بعضی فردیست و کاملا شخصی، و بعضی اجتماعی است.
همه ما در بعضی مصائب و مشکلات اجتماعی مشترکیم.
مشکلات جمعی ما شامل امور اقتصادی و معیشتی، امور اعتقادی و مذهبی و امور انسانی و ملی است.

مواردی چون گرانی و تنگی معیشت، مشکلات جوانان مانند بیکاری و ازدواج، تحریم اقتصادی دشمنان ...
مواردی چون گره های کور فرهنگی، اخلاقی که در جامعه ما کم نیست و چونان نیشتری در دل و دیده می نشیند و می خراشد...
مواردی چون کشتار و شکنجه و آزار و اذیت همنوعان و همکیشان و هم مذهبان ما در نقاط محتلف جهان، خصوصاً در بحرین، یمن، عراق، سوریه، فلسطین، میانمار، افغانستان، پاکستان و ...
مواردی چون توهین های برنامه ریزی شده و معنادار دشمنان بشریت به مقدسات دین عزیزمان اسلام...

اینها و صدها چون اینها دائماً در اطراف ما در جریانست، میبینم و با تمام وجودمان سختی و مصیبتش را لمس می کنیم.

خداوند در قرآن کریم می فرماید :
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ
همانا (پیامبرانى را) به سوى امّت‏هایى پیش از تو فرستادیم، (ولى دعوتشان را نپذیرفتند،) پس آنان را به تنگدستى و سختى مبتلا کردیم، باشد که تضرّع کنند.
فَلَوْ لَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‏
پس چرا وقتى که سختى‏هاى ما به آنان رسید تضرّع نکردند؟ (جا داشت که تضرّع کنند،) ولى دل‏هایشان سخت شده بود، و شیطان آنچه را انجام می ‏دادند برایشان زینت داده بود.
(سوره مبارکه انعام آیات 42 و 43)

خداوند رفتارهایی مشترک از اقوام گذشته را بیان فرموده و بعد این سوال را از من و شمای خواننده پرسیده است: چرا در موقع سختی گریه و زاری نکردند؟
یعنی بدیهی ترین و مهمترین و اولین کاری که بایستی هر قوم بعد از مواجهه با سختیها انجام می دادند گریه و زاری به درگاهش بوده ولی اینها به سبب قساوت قلب، این کار را نکردند.
حتی در آیه قبلی فرموده : به سختی مبتلایشان کردیم، بلکه تضرع و گریه زاری کنند!

سجده تضرع گریه زاری

آیا ما در مواجه با این مشکلات روزافزون، اهل گریه و زاری به درگاهش هستیم؟
آیا دلهای ما را قساوت گرفته؟؟؟
آیا فکر می کنیم دیگر از گریه و زاری کاری بر نمی آید؟!!
آیا در عمل فکر میکنیم این حرفها مال گذشته است و گریه و زاری با عملگرایی منافات دارد، باید عمل کنیم؟!!
آیا فکر میکنیم اگر کسی توصیه به گریه و زاری و امثال آن کرد، به معنای گوشه گیر بودن و منزوی بودن و اهل عمل نبودن است؟!!
آیا فکر میکنیم اگر کسی به نقل از کلام خدا گفت برای حل مشکلات گریه و زاری به درگاهش کنید، معنایش دست از کار کشیدن و دعا کردن بدون عمل و انفعال است؟!!
آیا در عمل، لازم نمی دانیم به درگاه خدا التماس کنیم یا ضرورتی احساس نمی کنیم یا ناخودآگاه حاضر نیستیم کلاً التماس کنیم، حتی به خدا؟!!

آیا آیه مبارکه، نسخه ای شفابخش برای تمامی مشکلات و مصائب فردی و اجتماعی نیست؟


دیدار با دوستان اصفهانی

بنام خدا
روز شنبه فرصتی دست داد و توفیق رفیق آمد تا با بعضی دوستان اصفهانی عضو و فعال در پارسی بلاگ و پیام رسان جلسه ای صمیمی و خودمانی داشته باشیم. در این نشست، صحبتهایی بین بنده و دوستان رد و بدل شد و در طی آن به سوالات و ابهاماتی که تا حد زیادی بین بسیاری از کاربران عزیز مشترک بود، پاسخ داده شد.

مهمترین موضوعات مطرح شده در این جلسه عبارتند از : معرفی و تاریخچه کوتاه از پارسی بلاگ، توضیح مختصر مربوط به اداره سایت و اهداف ما از ارائه خدمات طلایی، روند نظارت بر محتوای سایت و پیام رسان و روش کار ناظران، عملکرد دبیران مجله، ضوابط حاکم بر انتخابمطالب مجله و ملاحظات اجرایی آن، ابهامات موجود در روند اعلام صلاحیت کاندیداهای دبیری دوره سوم مجله پارسی نامه، سطح فضای فرهنگی پیام رسان و بعضی بایسته های کار فرهنگی.

دوستانی که تمایل دارند این جلسه را بشنوند، مشروح آن را می توانند از این آدرس بارگذاری کنند و یا به این آدرس مراجعه و آن را بشوند.
امیدوارم در آینده نیز بتوانیم اینگونه جلسات را با کاربران عزیز از دیگر استانها داشته باشیم.


سخنی با مسئولان سازمان فضای مجازی کشور

بنام خدا
روز دوشنبه 23 مردادماه بنده برای حضور در نشست گفتگوی فعالان فضای مجازی با معاونت رسانه های دیجیتال وزارت ارشاد و رئیس سازمان فضای مجازی دعوت شدم. در چند مرحله تماسی که برای دعوت و هماهنگی ها انجام شد، قرار شد بنده در حد پنج الی ده دقیقه سخنانی با حاضران جلسه داشته باشم. بخاطر تاخیر حدود یک ساعته رئیس سازمان فضای مجازی، جلسه با تاخیر قابل توجهی شروع شد و چون سقف جلسه اذان مغرب و افطار بود باعث شد بعضی از کسانی که قرار بود صحبت کنند، از جمله بنده، نتوانیم صحبتهای خود را ارائه بدهیم.
امروز و پس از اتمام مراسم، جناب آقای اصنافی، مدیر رسانه های برخط وزارت ارشاد زنگ زدند و بخاطر این موضوع عذرخواهی کردند. قرار شد ان شا الله در جلسات بعدی که بصورت محدود و موضوعی برگزار می شود نقطه نظرات ارائه گردد.

ناگفته نماند که در این مراسم جمعی از همکاران عزیز در مجله پارسی نامه شامل سردبیر و دبیران محترم دوره های قبلی و فعلی مجله و نیز بعضی از وبلاگ نویسانی که حائز بیشترین امتیازات در مجله پارسی نامه بودند، از طرف وزارت ارشاد دعوت شدند.  بعضی از دوستان از راههای دور مانند شیراز، یزد، اصفهان، قزوین، رشت و قم به این مراسم آمدند که توفیق زیارت این دوستان نیز نصیب بنده شد. از همه این عزیزان نیز تشکر میکنم.

من بخاطر ضیق وقت، سخنرانی ام را بصورت مکتوب آماده کرده بودم که اکنون متن آن را از طریق وبلاگم منتشر می نمایم :

باسلام بر حاضران جلسه و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

در 3 محور صحبتهایم را تقدیم میکنم:

فیلترینگ
در حال حاضر کل روند فیلترینگ در "دبیرخانه کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه" مستقر در دادستانی قوه قضاییه مدیریت می شود.  در حالی که بیش از 90 درصد پالایشها در خارج از مجموعه قوه قضاییه قابل پیگرد و رفع و رجوع است و ذات این پروسه قضایی نیست. در روند فعلی، قوه قضاییه مستقیما درگیر تمامی موارد پالایش می شود.
مانند آنست که در محیط دبیرستان و دانشگاه قوه قضاییه و نیروی انتظامی مستقیماً به موارد انضباطی این مجموعه های آموزشی بپردازند و مدام جلو چشم مدیر دبیرستان و همه دانش آموزان، به دست دانش آموزانی که ذاتا مجرم نیستند و مثلا خطاهایی ناشی از شیطنت کودکانه و یا ناآگاهی نسبت به ضوابط مدرسه دارند دستبند بزنند. خطاهایی که بسیاری از آنها کم اهمیت است و با یک تذکر ساده برای همیشه حل می شود.  اکثر قریب به اتفاق موارد توسط خود مدیریت مجموعه آموزشی قابل رفع است و دخالت مستقیم قوه قضاییه نه تنها لازم نیست بلکه ناپسند است و نفس حضور آن باعث ایجاد فضای رعب و وحشت و اختناق در محیط می شود و در روند فعالیت قانونی مجموعه اخلال ایجاد میکند.

روندی که هم اکنون برقراراست اینست که قوه قضاییه بدون هیچ توضیحی و هیچ مهلتی برای اصلاح و بدون در نظر گرفتن هیچ حقی برای دفاع قبل از مسدودی، تمامی مواردی که خود تشخیص داده اند تخلف است، بی درنگ دستور به مسدود سازی می دهند، و تنها راه تماس برای کشور 75 میلیونی ما، یک آدرس ایمیل است. این روند به هیچ وجه در شان مردم بزرگ ایران نیست.
از نظر ما روند منطقی برای پالایش آدرسها در کشور اینست که گزارشات تخلف از کانال کارشناسی محتوایی در خارج از قوه قهریه قضاییه که نمایندگان کارشناس از بخش خصوصی هم در آن حضور فعال و موثر دارند عبور کند. در موارد حاد که امنیت فرهنگی، سیاسی اجتماعی کشور با خطر مواجه است، و این موارد بسیار نادر است، آدرس بی درنگ مسدود گردد اما در موارد دیگر که بیش از 95 درصد حالات را تشکیل می دهد، مورد تخلف دقیقاً با ذکر بندهای قانونی مربوطه به مدیر محتوا ابلاغ شود و یک بازه زمانی قابل قبول به او مهلت داده بشود تا موضوع را رفع نماید.  در صورت استنکاف نسبت به مسدود سازی آدرس اقدام شود.


اینترانت ملی

پروژه ایست که چشم امید توسعه فن آوری اطلاعات و تجارت کشور به آن دوخته شده است. بعضی دیدگاههای منفی که در جامعه نسبت به آن وجود دارد، بیشتر ناشی از اطلاع رسانی ناقص و پرخطا و متزلزلی است که توسط مسئولان در این چند ساله انجام شده و شیرینی برآوردن این نیاز ملی را به تلخی میل داده است.  تقاضایی که بعنوان یکی از فعالان بخش خصوصی در فضای مجازی از مسئولان محترم دارم اینست که اینترانت ملی را یک لقمه چرب شیرین برای کسب درآمد قابل توجه و در مقیاس وسیع نبینند و نگاهی راهبردی به آن داشته باشند.
بازار کم رونق  تجارت الکترونیک کشور برای رشد و توسعه نیازمند یک شوک قابل توجه است و به نظر ما این شوک می تواند ارائه رایگان پهنای باند اینترانتی باشد که بی شک باعث بالندگی و جهش این صنعت خواهد شد. بهترست حداقل در چند سال اول و برای تثبیت و فرهنگ سازی استفاده از آن، اتصال به شبکه ملی را با پهنای باند رایگان ارائه کنند و اطمینان داشته باشند منافع ملی مستقیم و غیرمستقیم این طرح آنقدر وسیع و گسترده است که همه هزینه ها را در بلند مدت پوشش می دهد.


تولید محتوا
بی گمان یکی از چالشهای بسیار مهم فضای مجازی ماست که با دستورالعمل و آیین نامه و تزریق مستقیم پول به موسسات دولتی و شبه دولتی قابل حل نیست. از دید ما تنها راه توفیق در تولید محتوای مطلوب در مقیاس وسیع، به مشارکت گرفتن مردم و استفاده از نیروی عظیم توده هاست.آمارهای رسمی از سایتهای پربازدید کشور نشان می دهد که اگر سایتهای دولتی و خبری که اکثرا در عمل دولتی هستند و  بطور مستقیم یا غیرمستقیم با بودجه های دولتی تغذیه می شوند بگذریم، بیشترین تولید محتوا در سرویسهای وبلاگ انجام می گیرد.
سرویسهای وبلاگ نویسی خادمان بی بدیل تولید محتوای کشور در حوزه فضای مجازی هستند
و این در حالیست که متحمل بیشترین فشارها، بی مهری ها از سوی نهادهای دولتی و قضایی می شوند. به گمان ما یکی از کلیدی بخشهای مردمی که می توانند نظام مقدس جمهوری اسلامی را در بخش تولید محتوا و غنی سازی محتوای فضای مجازی یاری دهند سرویس های وبلاگ هستند.
به این منظور اولاً و قبل از هر چیز بایستی نوع برخورد و تعامل نهادهای دولتی، قضایی انتظامی با این سرویسها تغییر کند و بعنوان یک خادم فضای مجازی که شایسته احترام وتجلیل است، و نه یک مشکل بالقوه که باید مرتباً تهدید به جلب و بازداشت و پیگرد قضایی شود، به آنها نگریسته شود. در مرحله دوم برخی حمایتهای کم هزینه و پرفایده معنوی می تواند در توفیق آنها نقش مهمی ایفا نماید.


حرف پایانی

روز گذشته با جمعی از دوستان و همکاران در مورد محورهای صحبتم در این جمع مشورت کردم. گفته شد، چه فرقی می کند چه بگویی؟ مگر احتمال تاثیری هست؟ مگر در این چند ساله تو و امثال تو، کم با مسئولین در مورد مشکلات و بهتر بگوییم فجایع فضای مجازی در کشور گفتگو کرده اند؟ چند مورد تاثیر داشته؟
اما من میگویم:
همه ما به امید زنده ایم و به تدبیر و پیگیری رهبر عزیزمان در ساماندهی فضای مجازی دل خوش داریم. اگر بنده و همکاران و دوستانم از راههای دوری چون قم، قزوین، یزد، اصفهان، رشت در ماه مبارک رمضان، بارسفر بسته ایم و در این جلسه حاضر شده ایم همه نشان از دغدغه های بزرگ و همتهای خستگی ناپذیری دارد که همه بی مهری ها، سیاست بازی ها و ناکامی ها را پشت سر گذاشته و پشت در پشت، دست در دست، با عزمی استوار و امیدی برخواسته از ایمان به وعده های الهی، به آینده نورانی و پیشرفته کشورمان می اندیشیم.

والسلام


درسی که باید از یک دختر سه ساله گرفت

بنام خدا
دختر کوچکم، که تقریباً سه ساله است، دو دوست هم سن و سال دارد که نام هر دو نرگس است. یکی دختر خاله اش که در شهر ما ساکن نیست و یکی هم دختر یکی از خویشاوندان که در نزدیکی منزل ما هستند.
نرگس دختر خاله اش را کم و بیش یکی دو ماه یکبار چند روزی می بیند و با هم بازی ها و مراودات دخترانه دارند. نرگس خویشاوند را البته بیشتر، شاید هفته ای یکی دو بار میبیند، یا در مسجد محل و یا در میهمانی ها و محافل فامیلی. با این نرگس هم بازی و مراوده دارد.
خوب می دانیم که بچه ها، همیشه از بازی هایشان خاطره دارند و پس از اینکه مهمانی ها تمام شد، خاطرات بازیها را برای اهل منزل تعریف می کنند. فلانی چکار کرد، فلانی چه گفت، من چه گفتم و ... بازی هایشان را سر فرصت بازسازی و داستان پردازی می کنند و آنطور که دوست دارند پر و بالش میدهند و به تصویرش می کشند.
نکته بسیار جالب توجهی که من در تعریف و توصیفهای دخترم به آن بر می خورم، آدرس دهی دقیق و مستند در تعاریف کودکانه است. دخترم با یک کلمه مشترک "نرگس" مواجه است که دو مصداق بیرونی دارد. یک نرگس دخترخاله و یکی نرگس خویشاوند. وقتی سخن از نرگس می شود، اگر نرگس خویشاوند مورد نظرش باشد از عبارت "نرگس آقای ملکیان" استفاده میکند. اگر نرگس دخترخاله مد نظرش باشد، بجای کلمه نرگس، عبارت "اون نرگس که مامانش خاله سعیده است" را بکار می برد.
این تفاوت آدرس دهی ریشه در یک ضرورت بسیار مهم و کلیدی در نطق و منطق، یعنی استفاده دقیق و مستند از کلمات دارد. یک دختر بچه سه ساله متوجه است که بعضی از کلماتی که میخواهد به کار ببرد در لفظ مشترک و یکسان اند اما معانی و یا مصادیق بیرونی متعددی می تواند داشته باشد که اینها تفاوتهای جدی و ماهوی با هم دارند. لذا وقتی دارد صحبت میکند اگر احتمال جدی بدهد که با بکار برد کلمه مشترک، مخاطبش دچار اشتباه یا کج فهمی می شود، کلمه اش را با یک عبارت توضیحی تکمیل  می کند به گونه ای که کلمه مشترک، به عبارت مختص آن مفهوم مد نظرش تبدیل می شود.

اشتباه در فهم عبارات مشترک یک کودک، اهمیت چندانی ندارد و به جایی بر نمی خورد، اما وقتی نخبگان سیاسی، علمی، دینی سخن می رانند و از کلمات و عباراتی بهر می گیرند که بعضی از آنها ممکن است دهها قرائت مختلف، کارکرد متفاوت و بعضاً متناقض داشته باشند، این برداشت متفاوت می تواند به بروز نتایج فاجعه باری منجر بشود. صد افسوس که بسیاری از نخبگان ما تفاوت معانی واژه های مشترک و ضرورت تصریح به منظور دقیق از بکار بردن کلمات مشترک را به اندازه یک کودک سه ساله که میخواهد قصه ی بازی هایش را تعریف کند، درک نمی کنند.

بسیاری از اوقات توضیح مشترکات به قرینه معنوی حذف می شود. شاید گوینده قیافه ای حق به جانب بگیرد و بیان کند که "وقتی من با این سوابق فکری و عملی حرف از فلان مفهوم می زنم دنباله ای ازسوابق قبلی من این مفهوم را همراهی میکند که هر شنونده ای، فضای فکری خود را نسبت به من با آن سوابق قبلی بازسازی می کند و مفهوم مشترک را در آن فضا معنا میکند".
این سخن آنگاه درست و قابل قبول است که بدانیم و مطمئن باشیم همه مخاطبان احاطه کامل به چنین پیشینه ای دارند و صداقت و امانت داری را در اظهار نظر و قضاوت مدنظر قرار می دهند.
دنیای فراگیر رسانه ای پیش روی ماست که در آن سخنان گوینده، به وسعت کل جهان مخاطب دارد. درصد بسیار اندکی از مخاطبان، احاطه لازم را بر پیشینه افکار گوینده دارند.

افزون بر آن دنیای رسانه در اکثر موارد بسیار منفعت طلب و ماجراجوست. اگر نادیده گرفتن پیشینه گوینده و چرخاندن مطلب مشترک او به سمت دیگر، برایش منفعت داشته باشد و یا موضوع پتانسیل و کشش لازم را برای تبدیل شدن به یک ماجراجویی و موج آفرینی رسانه ای داشته باشد، در انعکاس غیرواقعی منظور گوینده درنگ و تردید نخواهد کرد. به راحتی آب خوردن، عالماً و عامداً بدترین و جنجالی ترین منظورهای متصور از یک مفهوم مشترک را در قالب تیترهای خبری و رسانه ای و انواع تحلیلهای به ظاهر بی طرفانه، به خورد مخاطبان خواهد داد.

در این فضا تکلیف گوینده چیست؟ آیا نخبگان سیاسی، علمی، دینی ما کم به امثال این موج آفرینی های رسانه ای برخورده اند؟ کم قربانی برداشتهای ناجوانمردانه از سخنانشان شده اند؟ گوینده ی عاقل باید از هر کدام این موارد درس عبرت بگیرد. اگر خواست یک کلمه یا عبارت مشترک را در بزنگاه سخنانش بکار بگیرد، توضیح مفهوم مشترک و مختص کردن آن را بعنوان یک ضرورت، جدی بگیرد و گرنه آماده پایمال شدن و خرد شدن زیر امواج سهمگین رسانه های ماجراجوی منفعت طلب باشد.


پیدا کنید پرتغال فروش را ...

بنام خدا

معاون اول رئیس جمهور: الان پیاز در بندرعباس کیلویی 90 تومان است در حالی که همین پیاز در تهران کیلویی 600 الی 700 تومان به فروش می رسد، چرا باید اینگونه باشد؟ (+)
پیدا کنید پرتغال فروش را...
کلمات کلیدی : تف سربالا، فرافکنی، فرار به جلو، سوال هوش سخت


خواهش میکنم شما رای ندهید

بنام خدا
حتماً وقتی عنوان نوشته را دیدید فکر کردید به سبک بعضی رسانه های امروزی که کمی سعی می کنند ذوق هنری مصرف کنند، من هم میخواهم در این نوشته به لطایف الحیل ثابت کنم که رای بدهید و عنوان برای تحریک مخاطب و شاید ردگم کردن باشد. اما از همین اول بگویم که هرگز اینطور نیست. عنوان درست و دقیق است، تا آخر متن هم بر سر حرفم هستم و ذره ای ذوق هنری برای جذب مخاطب در آن صرف نشده است.
از آقای حسن اجرایی نوشته ای در وبلاگ درویشی نشسته بر پوست پلنگ دیدم که انگیزه ای شد ساعت دو بعد از نیمه شبی بیایم سراغ وبلاگم. ایشان بطور خلاصه بیان داشته اند که با این اوضاع قمر در عقرب و چپ اندرقیچی قانون و آزادی و مدنیت(تعبیر از بنده) و ... هیچ انگیزه ای برای تغییر اوضاع نداریم (هر چند امید داریم) و زهر نامرادی ها و ظلم و ستم ها را مغز استخوانمان هم چشیده و اگر میتوانستم با رای ندادنم صدای اعتراضم را به گوش آنانی که باید، برسانم، حتماً رای نمی دادم، ولی حالا که اینطور نیست، رای میدم تا بین بد و بدتر، بدتر لااقل انتخاب نشود و ...
بنده از طرف خودم (و نه از طرف حکومت یا دولت یا هر مفهوم مشابه)، که حدوداً یک هفتاد وهفت میلیونیم مردم ایران حق دارم نظر بدهم، عرض میکنم که :
بنده مثل شما امید به اصلاح دارم، رای هم می دهم،  اما مثل شما رای مردد و از سر ناچاری و به عبارت بهتر شبهه ناک نه، هرگز.
من رای می دهم، با اطمینان، با یقین، با اعتقاد، با وضو، بدون اما و اگرهای ملال آور و نه چندان ناَآشنای شما.
من تبعیت از فرمان ولیّ ام را فرض می دانم، شما فرض کن عقلم را تعطیل کرده ام.
شما فکر کن بنده و امثال بنده یک مشت آدم جوگیر و ساده لوح هستیم...
فکر کن در صندوقچه عقلمان را سه قفله کرده ایم و فقط نشسته ایم ببینیم اخبار ساعت 21 و آقای حیاتی چه می فرمایند تا فردا برویم برای همدیگر تعریف کنیم.
فکر کن عشق و اردات ما به سید علی احساساتی بازی عوامانه است.
فکر کن چون ولیّ ما خوش تیپ است و قد وبالای برازنده ای دارد، برایش جان می دهیم، فرمانبری که جای خود.
فکر کن اسیر توهمات سنتی هستیم و با چار تا آدم منطقی چیز فهم ترجیحاً آب اونطرف آب خورده برخورد نداشته ایم تا بلکه کمی روشن بشویم.
فکر کن ندیدیم و نشنیدیم و حالیمان نمی شود ظلم و عدل چیست و کجا و کی چه کسی ظلم کرد و چه کسی مظلوم بود.
فکر کن اگر گاهی دم از شهید و شهادت می زنیم، صرفاً عواطف انسانی مان است که گهگاهی فوران می کند.
فکر کن خونهایی که در فتنه 88 ریخته شد را ما از خوشحالی در شیشه کردیم و یک نفس سرکشیدیم و خدا را شکر کردیم و کله قند در دلمان آب شد اگر در کهریزک سیلی بر گوشی زدند.
اشکال ندارد، همه این فکرها را بکن، اما حق نداری یک گمان و تصور بکنی.
ما ممکن است بخاطر این فکرهایی که در حق من و امثال من ممکنست بکنی و بخاطر هزاران اما و اگر دیگر، مظلوم باشیم اما ذلیل نیستیم.
ما فکر می کنیم برای اهداف والای انقلاب باید هزینه کرد، و هر چیز گرانقیمت، هزینه های گرانقیمت می طلبد.
ما فکر میکنیم باید مشارکت مردم را هر چه بیشتر کرد، اما مشارکت آگاهانه و معتقدانه، نه مشارکتهای آبکی و مردد.
نظام رای میخواهد اما از نوع حلال و نه شبهه ناک. از نوع عزتمندانه و آگاهانه و مبتنی بر بینش، نه مشکوک و ذلیلانه.
بنده به اندازه یک هفتاد و هفت میلیونیمی که در این مملکت حق دارم از شما خواهش میکنم این رای شبهه ناکی را که در نوشته تان توصیفش کردید ندهید.
هر چه بر سر درخت انقلاب ما آمده، تا بحال از این آبهای شبهه ناک است که آبیاریش کرده و اگر این درخت تا بحال سر پا مانده، با خونهای پاکیست که سمّ این شبهه ها را زدوده. برادر من، اگر یقین کردی رای بده، ولی با تردید، از سرناچاری، با اما و اگر و شاید منت، با شبهه، نه !  هرگز !
اما کوتاه سخنی دیگر
برادر من، آزادی خیلی خوبست، خیلی والاست، مشروطه خواهی، اخلاق، عقلانیت و همه این مفاهیم خوش تیپ و انسانی، هم خوبست و هم لازم، اما...
افرایت من اتخذ الهه آزادی؟
افرایت من اتخذ الهه عقلانیت؟
افرایت من اتخذ الهه اخلاق؟
افرایت من اتخذ الهه سیاست ورزی؟
و در یک کلام
افرایت من اتخذ الهه هواه؟
اینها از خدا هم بالاتر است؟ اولین اصل از اصول دین آزادی است یا بندگی؟
بسیاری از این انا ربکم الاعلی هایی که تلویحاً و با تکیه بر عقلانیت و اخلاق و عدالتخواهی و ... به فلک بلند می شود، پیشتر و بیشتر از آنکه کنایه و نیشتر به ولیّ غیرمعصوم باشد، فریاد خداوندگاری عقلانیت و اخلاق است در برابر خداوندگار لاشریک.
گاهی آزادی، عقلانیت، اخلاق، سیاست را در اعماق فکرمان، بیش از حد خودش جدی می گیریم، یعنی خواسته و ناخواسته جای خدا مینشانیم،
حتی خدا را با اینها میخواهیم تعریف کنیم...
سبحانه و تعالی...
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی

والسلام


مفاهمه با ریش سفیدان

بنام خدا
وقتی می بینم تا چه حد با نسل های گذشته ام تفاوت دیدگاه دارم...
وقتی متحیرانه می بینم چقدر زبان مفاهمه ام با نسل گذشته ام، کند و نارساست...
وقتی با هزار تلاش و استدلال و صغرا و کبرا چیدن، باز هم نمی توانم بعضی ریش سفیدان نسل گذشته ام را به موضوعی متقاعد کنم...
وقتی می بینم بعضی مفاهیم اصولاً قابلیت ورود به بعضی فکرهای سالخورده ندارد...
بر خود می لرزم...
می ترسم نکند همین باشد سرنوشت مفاهمه ی خودم هم با نسلهای بعدی، با فرزندانم، با نوه و نتیجه هایم ...

پیرمرد

مولا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند :
الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم
مردمان به زمان خویش مانند ترند از ایشان به پدران‏شان.
(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 209.)

عکس از اینجا