سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

آجیل نوروزی، بادام تلخ

بنام خدا
آنهمه ناز و تنعم که خزان می فرمود      عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
روح حیات، روح بهار، ارزانی جانهاتان باد
سال نو مبارک

خدا را شکر که زحمات تیم فنی پارسی بلاگ به ثمر رسید و سیستم پیام رسان بالاخره رونمائی شد. کاری که حاصل سه چهار ماه تلاش مداوم و خصوصاً کار شبانه روزی یکی دو هفته آخر سال بود.
دقایقی گذشته از بامداد 30 اسفند 87، بعد از اینکه خبر هدیه‌ی نوروزی را در خبرنامه سایت گذاشتیم، آماده شدم برای برداشتن وسایل موردنیاز و خروج از شرکت. چهار پنج ساعت بعد باید راهی یک مسافرت چند روزه می شدم.
لحظه‌ی آخر، از خودم پرسیدم : اینجا چیزی جا نگذاشته ام؟
بی اختیار، شنیدم که صدائی از درونم گفت: چرا جا گذاشته ای! جوانی و عمرت را...
جوانی و عمر ما به هر شکل، میگذرد، امید که هیچگاه شرمنده ی زمان نباشیم و بتوانیم همیشه پاسخ خداپسندانه ای برای تک تک کارهایمان داشته باشیم.
...
چند نکته ی ناهمگون، به سبک آجیل نوروزی دارم :
یکم اینکه : امسال، بر خلاف گذشته، در طول رانندگی خیلی راننده ی خانم دیدم. اکثر ماشینهائی که سبقت میگرفتم، خانم ران بودند! خصوصاً در اتوبان قم-کاشان. و این برای من بی سابقه بود.

دوم اینکه : جناب رئیس جمهور در پیام تبریک نوروزی، با کاپشن معروفشان آمده بودند و نه با کت و شلوار رسمی. به نظر بنده جا داشت با لباس کاملاً رسمی این تبریک به هموطنان ابلاغ می شد. بعنوان یک ایرانی به من برخورد و احساس کردم ایشان احترام این عید را بطور کامل رعایت نکرده اند.

سوم اینکه : طبق معمول، صدا و سیما این بار هم لحظات سال تحویل را با خوانندگان و هنرپیشه گان آغاز کرد، که البته فکر کنم این بار جای ورزشکاران خالی بود!
بعنوان یک جوان، از دریچه ی پنجره ی خوش رنگ و لعاب صدا وسیما، یاد گرفته ام که آدم های خوب و مناسب برای الگو شدن برای جامعه بر 4 قسم اند :
اولین و مهمترین گروه خوانندگان هستند، خصوصاً از نوع پاپ و امثال ذلک!...
دومین گروه بازیگران سیما و سینما هستند. اینان نیز، با توجه به اینکه یا نقش خوب بازی کرده اند که بطور فابریک، هاله ی نورانی دارند و میشود پشت سرشان نماز بجای آورد، و یا نقش بد بازی کرده اند که خب می آیند و صادقانه میگویند که اونا همه اش بازی بوده و واقعی نیست و خاطرتون جمع من واقعاً اون آدم بده نیستم. در هر دو صورت، اینان خیلی مهم هستند.
سومین گروه ورزشکاران خصوصاً فوتبالیستها هستند.

این سه گروه از چنان جایگاهی برخوردارند که پایه های فکر و فرهنگ جامعه را می سازند بلکه سقف و دیوارش را، و باید آنقدر در لحظات پربیننده، در چشم مردم تکریم و تعظیم و چهره سازی و اینها بشوند که هر جوان بیکار جویای نامی همان وقت بپرد داخل حمام خانه شان و تمرین خوانندگی کند و حتی به فکر ایجاد اشتغال مولد وتبدیل زیرزمین خانه به استودیوی زودبازده بیفتد، یا اینکه خلاصه ی تمام آمال و آرزوهای زندگیش بشود بازی در یک فیلم و معروف شدن یک شبه.

گروه چهارم هم دانشمندان، فرهیختگان و دیگر هنرمندان.
این گروه البته در الگوسازی سیما آنطور بی سهم هم نیستند. وقتی ساعت ، دو قدم مانده به صبح را نشان میدهد، صبحها بعد از پخش اذان صبح ، شبهای 4 شنبه بعد از نیمه شب، زیرنور ماه، کاروان شعر و موسیقی بامداد جمعه، و کلاً بسیاری اوقات پربیننده ی دیگر!

بعنوان یک جوان، خوب دارم الگو می‌گیرم که چه خوب است و چه خوبتر و چه چیز مهم است و چه بی اهمیت یا کم اهمیت.
یاد میگیرم که در درجه ی اول، مهم این نیست که اخلاقت، شخصیتت چه باشد، درک و شعور وعقلانیتت، پایبندی ات به دین و ایمان و خدا در چه درجه باشد، مهم اینست که خوب و هنرمندانه نقش بازی کنی. مهم اینست که صدایت خوب باشد و احیاناً چند تصنیف ملی یا مذهبی هم در کارنامه ‌ات داشته باشی، مهم اینست که خوب بتوانی دریبل بزنی و سانتر کنی.
یاد میگیرم که دانش و معرفت و شخصیت و کمالات انسانی و اخلاقی و دینی نه اینکه مهم نباشد، هست خیلی هم هست، اما...
...
این بود آجیل نوروزی بنده.
خب در آجیل ، گهگاه مغز بادام تلخ هم پیدا میشه، اونم خواصی داره خب...
دگر بار صمیمانه و از عمق جان، سال نو را تبریک می گویم و سالی پرخیر و برکت برایتان خواهانم.

پی نوشت : نوشتار بنده هرگز به معنای ناچیز انگاشتن قدر و ارزش خوانندگان، هنرپیشگان و ورزشکاران نیست. سخن بر سر توزیع امکانات رسانه ای متناسب با ارزشهای اصیل و توام با عقلانیت و مصلحت اجتماعی است و نه متناسب با جذابیت ظاهری برنامه ها و رقابت بر سر پربیننده کردن آنها با استفاده از چهره های مشهور. رسانه ی ملی باید مشهوریت معقول و بهنجار و منطبق با اصالتهای فکری و فرهنگی ایجاد کند، باید چهره سازی صحیح و معنا دار داشته باشد.