سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

جنگ دیپلمات ها

بنام خدا
جدال نفس گیر و تمام قد جمهوری اسلامی ایران با دنیای غرب به مراحل حساسی رسیده است. این بار حریف دست به بازی خطرناک تحریم بانکی/نفتی زده است. سالهاست شاهد جنگ تمام عیار هستیم اما این روزها و ماهها جدال دارد به جاهای حساس خود می رسد. فعلاً هیچ بمب و موشکی رها  نمی شود، هیچ گرد و خاک و بوی خون و باروتی بلند نمی شود، اما شرایط طرفین، هیچ کم از یک جنگ تمام عیار ندارد. نبردی که فعلاً ابعاد سیاسی ، اقتصادی و البته اطلاعاتی آن بسیار پررنگ است و هنوز خوشبختانه به فاز نظامی خود نرسیده است.

نفت

واقعیت آنست که در هیچ میدان جنگی، حلوا خیرات نمی کنند. اختلافات ما با دنیای استکبار آنقدر عمیق و ریشه دار است که هیچ دورنمای نزدیکی برای صلح و آشتی پایدار متصور نیست. در این عرصه، هر طرف که قوی تر و با اقتدارتر عمل کند و بهتر بتواند از مهره ها و عوامل قدرت خود بهره ببرد، بازی را برده است.
بی شک در هیچ دورانی از تاریخ پر فراز و نشیب کشور، نقش دیپلماتها و مردان سیاست اینقدر در این جدال نفس گیر، پر رنگ و تعیین کننده نبوده است. الان دقیقاً زمانیست که دستگاه دیپلماسی کشور باید از تمام ظرفیت رسمی خود و از تمام ظرفیتهای پنهان که در بدنه علمی و نخبگان سیاسی کشور وجود دارد بهره بگیرد. راه تقابل با کشورهای خائنی چون امارات متحده عربی و عربستان که مطیع و منقاد دنیای غرب و دستیار آنها در این جدال نابرابرند، بیانیه رسمی و اظهار نظر دیپلماتیک رسمی نیست. به نظر می رسد ایران باید از تمام توان اطلاعاتی، اقتصادی و نفوذ منطقه ای خود در تحت فشار قرار دادن این دو کشور خیانت کار بهره گیرد.
وقتی کشور آمریکا با دستاویز خنده داری چون فیلم عیاشی های نامتعارف ملوک و شیوخ فاسد منطقه، آنها را تحت فشار قرار می دهد، قطعاً جمهوری اسلامی ایران با توان و اشراف اطلاعاتی و امنیتی خود در منطقه می توان برگهای برنده بسیار بیشتری در اختیار داشته باشد.
ما نمی توانیم بنشینیم و هر روز شاهد خیانتهای آشکار شیوخ شکم گنده حاشیه خلیج فارس باشیم و دستگاه دیپلماسی ما کما فی السابق همان اظهارات کلی مصداق «یکی به نعل یکی به میخ» را تکرار کند...
دستگاه دیپلماسی ! تحرک! تحرک!


تشکر از بانک مرکزی

بنام خدا
بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
بدینوسیله اینجانب از جانب خویشتن، از اقدام اسلامی، انقلابی و شجاعانه بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در پیشنهاد افزایش نرخ سود به 21 درصد تشکر می کنم. ظاهراً این کار بخاطر کمک به عدم سقوط بیشتر ارزش پول ملی انجام گرفته است. این اقدام شجاعانه اسلامی انقلابی (مستقیم یا غیر مستقیم) گویای آنست که :

-مردم مسلمان انقلابی کشورمان ذاتاً هیچ فرقی با مردم مسلمان انقلابی کشورهای دوست و برادر غربی ندارند. اینطور وقتها که پول ملی دارد کله پا میشود هر کار با آنها می کنند، با ما هم باید بشود دیگر. چه فرقی میکند؟ آدم است دیگر. پول بیشتر که ببیند دهانش آب می افتد.

-آن دسته از مردم مسلمان انقلابی کشورمان که دارای پول بادآورده هستند، قوه مقدس و انقلابی "حرص" شان تحریک خواهد شد و برای اینکه سود بیشتری به جیب مبارک و مقدسشان برود، پولهاشان را سرازیر بانکها می کنند. هر چند این وظیفه مقدس تحریک "حرص" را سالهاست (از دولت سازندگی به بعد) بانکهای شما با هنرمندانه ترین شکل ممکن و با همکاری صمیمانه صداوسیما در تبلیغات تلویزیونی ایفا می کنند.

-بانکهای انقلابی و اسلامی عزیز هم من بعد وامهایشان را با سود  مثلاً 30 درصد به مردم می دهند. خرج دارند دیگر. عقودشان هم که اسلامی انقلابیست. ان شا الله با همه این پولها کار شرافتمندانه می کنند و ان شا الله که همه این پولها صرف ساختن بزرگراه و کارخانه میشود و ان شا الله که هرگز هرگز اینطور نیست که پس اندازهای قرض الحسنه را با سود به مردم وام بدهند و یا پولهای پس انداز را مستقیم بدون اینکه با آن کار کنند، از یک دست با سود 21 درصد بگیرند و با یک دست دیگر با سود 30 درصد وام بدهند به دیگری. و صد ان شا الله این پولها همه حرام اندر حرام اندر حرام نمی شود.

بنابراین واقعاً جای تشکر و قدردانی دارد این بانک مرکزی اسلامی انقلابی.

بانک مرکزی

پاورقی :یحتمل حدس می زنم بعضی خوانندگان عزیز به بنده می فرمایند :
برو بینیم بابااااااااااااا
بعضی هم بفرمایند :
کجای کاری عمو؟ خواب دیدی خیر باشه...
بعضی هم بفرمایند :
جلوی باد رو گرفته ای این توده های مرطوب نمیاد اینطرف بارون بیاد... برو اونطرف بابااااااااااااااااااا
.....
عرض میکنم :
طنز تلخیست برادر ....
نمیبینم نشاط عیش در کس...


عزت یعنی...

بنام خدا
عزت یعنی ...
در کشور همسایه کناری ات، که با آمریکا رفیق فابریک هم هست، گاه و بیگاه پرنده های بی سرنشین آمریکایی بلند می شوند و تعدادی از مردمش را به خاک و خون می کشند، نه توضیحی می دهند، نه معذرت خواهی میکنند و نه ... آنوقت حاکمان این کشور همسایه در قبال این تجاوز و توهین بزرگ به حاکمیت آن و تمامیت ارضی آن، هییییچ غلطی نمی توانند بکنند و مردم این کشور خاک ذلت و خواری بر سر می کنند،
آنوقت در کشور خودت ...
سی سال است سگهایی آمریکایی و اروپایی دورتادور کشورت، در آب و خشکی، پارس میکنند و زوزه می کشند. سالهاست آرزو دارند خاک کشورت را به توبره بکشند و انتقام همه آنچه از مقاوت اسلامی و بیداری اسلامی بر سرشان آمده بر سر کشورت خالی کنند و از مردم غیورت بگیرند، اما هییییچ غلطی نمی توانند بکنند.
عزت یعنی این.
ولله العزه و لرسوله و للمومنین (منافقون: 8)
همانا عزت از آن خدا و رسولش و مومنین است


بچه نا آرام و تجربیات شخصی

بنام خدا
به تازگی یکی از کاربران قدیمی و فعال سایت، مدیر محترم وبلاگ "به راه بادیه رفتن"  صاحب فرزند دختری شده اند.
اولاً قدم خیر نورسیده رو خدمتشون تبریک عرض میکنم و خیلی خوشحالم که متبرک به نام مبارک "فاطمه" سیده نساءالعالمین علیها سلام است.
ان شاالله که ایشان و همسر محترم و فرزندشان عاقبت بخیر دنیا و آخرت باشند و با صاحب اسم فرزندشان محشور بشوند.

دیدم در وبلاگشون از ناآرامی بچه گلایه کرده اند. انگیزه ای شد شمه ای از تجربیاتم را در امر خطیر بچه داری بنویسم:
بچه وقتی ناآرامست معمولا یکی از علل زیر را دارد :
1- گوش بچه درد میکند(معمولاً شبها). یه علت اینه که از حموم بیرون آمده گوشش خیس مانده و باد یا هوای سرد داخل گوشش رفته. به شدت باید مراقب بود گوش بچه خیس نماند و همیشه هم کلاه گوش بچه رو پوشش بده تا باد سرد توی گوشش نره. ما قدیما دود سیگار به گوش بچه میدادیم بدک نبود. با لمس دست به گوش اگه گریه کرد یا عکس العمل نشون داد معلوم میشه که درد داره یا نه و چقدر درد داره.
2- دلش درد می کنه. معمولاً بچه ها بخاطر نفخ شکم دل درد میگیرند و علت اصلی این موضوع خوراک مادر است. خوردن شیر گاو توسط مادر و همچنین غذاهایی که نفخ آورست مانند انواع ماست و لبنیات و حبوبات مانند نخود و لوبیا در دل درد بچه تاثیر دارد.
3- بچه کمتر از حد لازم یا بیشتر از حد لازم لباس پوشیده و یا هوای اتاق خیلی گرم است و از گرما کلافه شده.
4- وضعیت پوشک و پوست پایش ممکن است به گونه ای باشد که احساس راحتی نکند. خوردن شیرینی جات گاهی اوقات باعث سرخ شدن و سوزش پای بچه و همینطور شدت زردی بچه در دو سه هفته اول می شود، بنابراین خیلی باید مراقب خوراکشان باشند که کاملا متعادل باشد. همینطور از خوردن سیر و پیاز خام که باعث بد بو شدن شیر مادر میشود پرهیز نمایند.

همانطور که عرض کردم اینها تجربه شخصی است و نه علم. ان شا الله از نظرات خوب تخصصی پزشکان عزیزی که افتخار دوستی شون رو در پارسی بلاگ داریم بهره مند میشیم.


دوستشان بداریم

بنام خدا
دیشب تصادفاً گذارم خورد به شبکه مستند که در حال پخش یکی از سری برنامه های روایت فتح بود. داشت توصیف می کرد آن بی سیم چی خسته را که سه شبانه روز است نخوابیده و هنوز دارد با سر شانه گوشی بیسیم را در کلاه آهنی اش به گوش می چسباند. صدای آتشین آسیدمرتضی انگار که روان آدم را گرمایی مضاعف می بخشد و دیالوگهای آسمانی او و نگاه تمدنی تاریخی او به دفاع مقدس که با عرفان سرخ خمینی کبیر در هم آمیخته، حال و هوای خاصی به این برنامه بخشیده است...

تصاویر جبهه ها را که می بینم، پر است از خلوص انسانهای پابرهنه ای که از عمق جان برای این جنگ ناخواسته مایه گذاشتند. چهره های آفتاب سوخته ی عرق کرده با ریش و موی پریشان و خاک آلود که گویی در این دنیا کاری ندارند بجز کسب رضای خدا و اطاعت امر امام.
به راستی چقدر این چهره های آفتاب سوخته ی عرق کرده را دوست داریم؟ چقدر این پابرهنه ها در اعماق دل ما جای دارند؟ اینها همان مردم بی ادعای کوچه و بازار امروزمان هستند. همین ها که در صفهای نماز جمعه، نه در صفهای اول، هنوز هم با شور و حرارت و با مشتهای گره کرده شعار می دهند و خجالت نمی کشند از اینکه داد بزنند یا مشتشان را بالا بیاورند. همینهایی که ساعت رفت و برگشتشان روی حرکت اتوبوس واحد و مترو تنظیم است. وقتی پول گوشت را می خواهند به قضابی بدهند، با احتیاط اسکناسها را می شمارند و با یک مکث کوتاه می دهند دست آقای قصاب.
گرانی و تورم بیشترین فشار را بر اینها وارد می کند و کمترین گلایه را از ایشان می شنوی. همین هایی هستند که ساکنان خانه ی فیلم "مهمان مامان" بودند. غرق در زندگی با همه غمها و شادی ها و مشکلات و دردهایش. همین هایی که هجوم بردند اخراجی ها را دیدند و رکورد برایش ساختند هم در فروش هم در نظرسنجیها و به ریش همه منتقدان و نخبگان و پرمدعاها خندیدند، که آن منتقد پرباد سینما تا بحال لمسشان نکرده بود، نمی دانست چنین موجوداتی هم وجود دارد! همین هایی که بسیاری از ماها، بسیاری از مدعیان نخبگی و فهم و کمالات، سر بزنگاه که میشود، در عمل، هیچ حسابشان می کنند و آنها را توده ای مردم می دانند که فقط به درد سیاه لشکرها می خورند.


آنها همین ها هستند و اینها همانها.


به راستی چقدر این چهره های آفتاب سوخته و عرق کرده ی جبهه ها را دوست داریم؟ آیا حاضریم همین حالا، با همین سر و وضع خاک خورده عرق کرده و با آن کلاه آهنی زخمی، آنها را در آغوش بفشاریم؟ آیا اصلاً باید آنها را دوست بذاریم؟ آیا اصلاً آنها را محلی از اعراب فرض می کنیم؟ حاضریم برویم با این پایین شهری ها بنشینیم، سر سفره شان غذا بخوریم، دل به دلشان بدهیم، از عمق جان دوستشان بداریم و در همه این حالات احساس فشار و تنگی روحی نکنیم؟ لذت ببریم، نه اینکه تحمل کنیم...

 آدمهای خاکستری که بدی و گناهشان هر چند هست، عمیق نیست و در عوض خیر و نیکی شان ریشه دار و اصیل و غیرت و شرفشان زنده و آماده و پا به رکاب.

 

چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه خوشمان بیاید یا نیاید، اینها همان مستضعفین و پابرهنه هایی هستند که خمینی کبیر ولینعمتشان لقب داد. اینها ولی نعمتان ما هستند. اینها همان هایی هستند که خداوند به پیامبرش فرمود : با اینان..."خود را به صبر وادار و نباید چشمان تو برای یافتن پیرایه های این زندگی دنیوی از اینان منصرف گردد"
دوستشان بداریم و از خدا بخواهیم توفیق خدمتشان عنایت فرماید.


پیشینه شلاق نمادین در قرآن

بنام خدا
خداوند در سوره ص آیه 44 می فرماید :  و خـذ بـیـدک ضـغـثـا فاضرب به و لا تحنث انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب
و نـیـز بـه او (حضرت ایوب نبی) گـفـتـیـم حـال که سوگند خورده اى که همسرت را صد ترکه چوب بزنى تعداد صد ترکه به دست بگیر و آنها را یک بار به زنت بزن تا سوگند خود نشکسته بـاشـى، مـا ایـوب را بـنـده اى خـویشتن دار یافتیم چه خوب بود همواره به ما رجوع کند

در تفسیر المیزان، مرحوم علامه طباطبایی در شرح این آیه، به داستان آن ازمنظر روایات اشاره می کنند :

در تفسیر قمی آمده که پدرم از ابن فضال ، از عبد الله بن بحر ، از ابن مسکان ، از ابی بصیر ، از امام صادق (علیه‏السلام) چنین حدیث کرد که ابو بصیر گفت : از آن جناب پرسیدم گرفتاریهایی که خدای تعالی ایوب (علیه‏السلام) را در دنیا بدانها مبتلا کرد چه بود ، و چرا مبتلایش کرد ؟ در جوابم فرمود : خدای تعالی نعمتی به ایوب ارزانی داشت ، و ایوب (علیه‏السلام) همواره شکر آن را به جای می‏ آورد ، و در آن تاریخ شیطان هنوز از آسمانها ممنوع نشده بود و تا زیر عرش بالا می‏رفت، روزی از آسمان متوجه شکر ایوب شد و به وی حسد ورزیده عرضه داشت : پروردگارا ! ایوب شکر این نعمت که تو به وی ارزانی داشته‏ای به جای نیاورده ، زیرا هر جور که بخواهد شکر این نعمت را بگذارد ، باز با نعمت تو بوده ، از دنیایی که تو به وی داده ‏ای انفاق کرده ، شاهدش هم این است که : اگر دنیا را از او بگیری خواهی دید که دیگر شکر آن نعمت را نخواهد گذاشت .پس مرا بر دنیای او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگیرم ، آن وقت خواهی دید چگونه لب از شکر فرو می‏بندد ، و دیگر عملی از باب شکر انجام نمی‏دهد .از ناحیه عرش به وی خطاب شد که من تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم ، هر چه می‏خواهی بکن .

امام سپس فرمود : ابلیس از آسمان سرازیر شد ، چیزی نگذشت که تمام اموال و اولاد ایوب از بین رفتند ، ولی به جای اینکه ایوب از شکر بازایستد ، شکر بیشتری کرد ، و حمد خدا زیاده بگفت .ابلیس به خدای تعالی عرضه داشت : حال مرا بر زراعتش مسلط گردان .خدای تعالی فرمود : مسلطت کردم .ابلیس با همه شیطانهای زیر فرمانش بیامد ، و به زراعت ایوب بدمیدند ، همه طعمه حریق گشت .باز دیدند که شکر و حمد ایوب زیادت یافت .عرضه داشت : پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط کن تا همه را هلاک سازم ، خدای تعالی مسلطش کرد .گوسفندان هم که از بین رفتند باز شکر و حمد ایوب بیشتر شد .

 ابلیس عرضه داشت : خدایا مرا بر بدنش مسلط کن ، فرموده مسلط کردم که در بدن او به جز عقل و دو دیدگانش ، هر تصرفی بخواهی بکنی .ابلیس بر بدن ایوب بدمید و سراپایش زخم و جراحت شد .مدتی طولانی بدین حال بماند ، در همه مدت گرم شکر خدا و حمد او بود ، حتی از طول مدت جراحات کرم در زخمهایش افتاد ، و او از شکر و حمد خدا باز نمی‏ایستاد ، حتی اگر یکی از کرمها از بدنش می‏افتاد ، آن را به جای خودش برمی‏گردانید ، و می‏گفت به همانجایی برگرد که خدا از آنجا تو را آفرید .این بار بوی تعفن به بدنش افتاد ، و مردم قریه از بوی او متاذی شده ، او را به خارج قریه بردند و در مزبله‏ای افکندند .

در این میان خدمتی که از همسر او - که نامش «رحمت» دختر افراییم فرزند یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم (علیهماالسلام) بود - سرزد این که دست به کار گدایی زده ، هر چه از مردم صدقه می‏گرفت نزد ایوب می‏آورد ، و از این راه از او پرستاری و پذیرایی می‏کرد. امام سپس فرمود : چون مدت بلا بر ایوب به درازا کشیده شد ، و ابلیس صبر او را بدید ، نزد عده‏ای از اصحاب ایوب که رهبان بودند ، و در کوهها زندگی می‏کردند برفت ، و به ایشان گفت : بیایید مرا به نزد این بنده مبتلا ببرید ، احوالی از او بپرسیم ، و عیادتی از او بکنیم .اصحاب بر قاطرانی سفید سوار شده ، نزد ایوب شدند ، همین که به نزدیکی وی رسیدند ، قاطران از بوی تعفن آن جناب نفرت کرده ، رمیدند .بعضی از آنان به یکدیگر نگریسته آنگاه پیاده به نزدش شدند ، و در میان آنان جوانی نورس بود .همگی نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند : خوبست به ما بگویی که چه گناهی مرتکب شدی ؟ شاید ما از خدا آمرزش آن را مسالت کنیم ، و ما گمان می‏کنیم این بلایی که تو بدان مبتلا شده‏ای ، و احدی به چنین  بلایی مبتلا نشده ، به خاطر امری است که تو تاکنون از ما پوشیده می‏ داری .

ایوب (علیه‏السلام) گفت : به مقربان پروردگارم سوگند که خود او می‏داند تاکنون هیچ طعامی نخورده ‏ام ، مگر آنکه یتیم و یا ضعیفی با من بوده ، و از آن طعام خورده است ، و بر سر هیچ دو راهی که هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته‏ ام ، مگر آن که آن راهی را انتخاب کرده ام که طاعت خدا در آن سخت‏تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است . از بین اصحاب آن جوان نورس رو به سایرین کرد و گفت : وای بر شما آیا مردی را که پیغمبر خداست سرزنش کردید تا مجبور شد از عبادتهایش که تاکنون پوشیده می‏داشته پرده بردارد ، و نزد شما اظهار کند ؟ ! ایوب در اینجا متوجه پروردگارش شد ، و عرضه داشت : پروردگارا اگر روزی در محکمه عدل تو راه یابم ، و قرار شود که نسبت به خودم اقامه حجت کنم ، آن وقت همه حرفها و درد دلهایم را فاش می‏گویم .

ناگهان متوجه ابری شد که تا بالای سرش بالا آمد ، و از آن ابر صدایی برخاست : ای ایوب تو هم اکنون در برابر محکمه منی ، حجت‏های خود را بیاور که من اینک به تو نزدیکم هر چند که همیشه نزدیک بوده‏ ام .ایوب (علیه‏السلام) عرضه داشت : پروردگارا ! تو می‏دانی که هیچگاه دو امر برایم پیش نیامد که هر دو اطاعت تو باشد و یکی از دیگری دشوارتر ، مگر آن که من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب کرده‏ ام ، پروردگارا آیا تو را حمد و شکر نگفتم ؟ و یا تسبیحت نکردم که این چنین مبتلا شدم ؟ ! بار دیگر از ابر صدا برخاست ، صدایی که با ده هزار زبان سخن می‏گفت ، بدین مضمون که ای ایوب ! چه کسی تو را به این پایه از بندگی خدا رسانید ؟ در حالی که سایر مردم از آن غافل و محرومند ؟ چه کسی زبان تو را به حمد و تسبیح و تکبیر خدا جاری ساخت ، در حالی که سایر مردم از آن غافلند .ای ایوب ! آیا بر خدا منت می‏نهی ، به چیزی که خود منت خداست بر تو ؟ امام می‏فرماید : در اینجا ایوب مشتی خاک برداشت و در دهان خود ریخت ، و عرضه داشت : پروردگارا منت همگی از تو است و تو بودی که مرا توفیق بندگی دادی .

پس خدای عز و جل فرشته‏ ای بر او نازل کرد ، و آن فرشته با پای خود زمین را خراشی داد ، و چشمه آبی جاری شد ، و ایوب را با آن آب بشست ، و تمامی زخمهایش بهبودی یافته دارای بدنی شاداب‏تر و زیباتر از حد تصور شد ، و خدا پیرامونش باغی سبز و خرم برویانید ، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وی برگردانید ، و آن فرشته را مونسش کرد تا با او بنشیند و گفتگو کند .

در این میان همسرش از راه رسید ، در حالی که پاره نانی همراه داشت ، از دور نظر به مزبله ایوب افکند ، دید وضع آن محل دگرگون شده و به جای یک نفر دو نفر در آنجا نشسته‏ اند ، از همان دور بگریست که ای ایوب چه بر سرت آمد و تو را کجا بردند ؟ ایوب صدا زد ، این منم ،نزدیک بیا ، همسرش نزدیک آمد ، و چون او را دید که خدا همه چیز را به او برگردانیده ، به سجده شکر افتاد .در سجده نظر ایوب به گیسوان همسرش افتاد که بریده شده ، و جریان از این قرار بود که او نزد مردم می‏رفت تا صدقه‏ای بگیرد ، و طعامی برای ایوب تحصیل کند و چون گیسوانی زیبا داشت ، بدو گفتند : ما طعام به تو می‏دهیم به شرطی که گیسوانت را به ما بفروشی.«رحمت» از روی اضطرار و ناچاری و به منظور این که همسرش ایوب گرسنه نماند گیسوان خود را بفروخت .

 ایوب چون دید گیسوان همسرش بریده شده قبل از اینکه از جریان بپرسد سوگند خورد که صد تازیانه به او بزند ، و چون همسرش علت بریدن گیسوانش را شرح داد ، ایوب (علیه‏السلام) در اندوه شد که این چه سوگندی بود که من خودم ، پس خدای عزوجل بدو وحی کرد :« و خذ بیدک ضغثا اضرب به و لا تحنث - یک مشت شاخه در دست بگیر و به او بزن تا سوگند خود را نشکسته باشی .او نیز یک مشت شاخه که مشتمل بر صد ترکه بود گرفته چنین کرد و از عهده سوگند برآمد»

پی نوشت : شاید بعضی از دوستان معتقد باشند که عنوان دقیق تر برای این نوشته "پیشینه شلاق صوری..." است. باید بگویم کاربرد واژه نمادین معمولاً برای مواردیست که هم کاری به شکل صوری انجام گیرد و هم حاوی پیام خاصی باشد. پیام مهم این شلاق صوری، آنست که خداوندی که خود صاحب اختیار و قانون گذار مطلق است، به فرستاده ی خود اجازه نمی دهد قانون شکنی کند. به او اجازه نمی دهد سوگندی را که خورده عمل نکند. در برابر دیدگان همه به او می فرماید باید سوگندت در هر صورت اجرا شود اما به گونه ای اجرا کن که باعث رنج همسر بی گناهت نشود. این مفهوم خود می تواند سرفصل مباحث زیادی در موضوع ظاهر و باطن اعمال و ظواهر شرعی آنها باشد که البته باید آن را به اهلش و مجالش سپرد.


تسلیت به دوست و همکار عزیزم


مرحوم آیة الله محمد صادق نجمی
بنام خدا

ساعتی قبل با خبر شدم که دوست و همکار عزیزم جناب آقای احمد نجمی، در فقدان پدر بزرگوارشان به سوگ نشسته اند. مرحوم آیة الله محمد صادق نجمی از بزرگان علمای عصر ما بودند و آثار متعددی از ایشان در زمره منابع مرجع در مراکز دینی و پژوهشی به حساب می آید.

از طرف خود و همه کاربران خوب سایت پارسی بلاگ، این ضایعه اسفناک را به امام زمان سلام الله علیه، مقام معظم رهبری، حوزه های علمیه و دوست و همکار بزرگوارم جناب حجة الاسلام و السلمین حاج احمد آقای نجمی تسلیت عرض میکنم و برای ایشان و خانواده آرزوی صبر و اجر الهی و برای مرحوم پدر بزرگوارشان، رحمت و مغفرت الهی و حشر با ائمه معصومین علیهم السلام از درگاه خداوند متعال مسئلت میکنم.