بنام خدا
به تازگی مصاحبه ای از وزیر محترم آموزش منتشر شد که در آن از بررسی ورود آموزش زبان انگلیسی در مقطع ابتدایی سخن گفته بود. این خبر از چند نظر قابل توجه است.
1-آموزش زبان انگلیسی مورد توجه جدی این وزارتخانه قرار گرفته است.
2-این وزارتخانه آموزشهای زبان فعلی در دوره های راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه را کافی یا موثر ندانسته است.
3-آنقدر آموزش زبان انگلیسی برای آموزش پرورش، مهم تلقی شده که تصمیم گرفته کار را از مقطع ابتدایی و احتمالاً به شکل ریشه ای سامان دهد.
تردیدی نیست که در دنیای لبریز از ارتباطات امروز، آشنایی با زبانهای خارجی به ویژه زبان انگلیسی یک ضرورت آموزشی است و این روزها بخش زیادی از مردم به گونه ای با زبان انگلیسی برخورد دارند. بحثی در ضرورت زبان آموزی نیست اما مسئله ی مهم اینست که این موضوع تا چه اندازه ضرورت دارد؟
اول اینکه که بی تردید زبان یکی از راههای نفوذ فرهنگی است. فرهنگ غرب به ویژه در چند دهه اخیر با تمام قوا به نابود کردن دیگر فرهنگها مشغول است و با بهره گیری از برتری رسانه ای، علمی و تکنولوژیک که دارد، برآنست که به سلطه فرهنگی هم برسد. بی شک یکی از مهمترین ابزارها ، گسترش زبان بین المللی و تثبیت زبان انگلیسی در این جایگاه، برای پیدا کردن هر چه بیشتر مخاطبان جهانی است. خطر آنقدر عمیق و جدی است که بارها از سوی حاکمان غیر انگلیسی زبان حتی اروپایی نسبت به این مسئله هشدار داده شده و فرانسه که خود یکی از استعمارگران دنیاست، نسبت به گسترش زبان انگلیسی به واسطه رواج اینترنت و خطر نابودی زبان فرانسوی هشدار داده است. ما با پرداخت بیش از حد ضرورت و نیاز به آموزش زبان انگلیسی در عمل راه را برای سلطه فرهنگی غرب هموارتر می کنیم.
دوم اینکه اقشار مختلف جامعه هر یک به اندازه ای نیاز به زبان دارند که میزان این تفاوت نیاز هم بسیار فاحش است. آموزش پرورش باید حداقلها را آموزش بدهد و فراتر از آن، هر کس بسته به نوع و میزان نیاز خود، و در زمان نیاز، به زبان انگلیسی بپردازند. اگر هم می بینند در آموزشهای کنونی نقصانی هست، که هست، علت را در کیفیت آموزش هفت ساله بجویند نه اینکه سعی کنند با افزودن به مدت زمان آموزش مشکل را حل کنند.
سوم اینکه اگر بخواهیم برای زمان ناب یادگیری کودکانمان در مقطع ابتدایی برنامه ریزی جدیدی داشته باشیم مطمئناً حداقل دو کمبود اساسی و در نتیجه دو اولویت بسیار مهم تر و ضروری تر از زبان انگلیسی در پیش رو داریم:
یک : بسط و گسترش و تعمیق ادبیات اصیل فارسی. بی گمان زبان یکی از بن مایه های اصلی فرهنگ است. اگر نگهداری فرهنگ برای ما یک ضرورت است، که هست، یکی از مهمترین اقدامات در این راستا، پاسداشت زبان فارسی است. این سیاست راهبردی بایستی از ابتدای دوره آموزشی در کل کشور با دقت و جدیت دنبال شود. یکی از حکایات غم انگیز عصر ما، دوری و بیگانگی بیشتر فرزندان ما از ادب فارسی است. این کمبود، هم به حجم ناکافی متون آموزشی بر میگردد، هم به ناکارآمدی و نابلدی معلمان فارسی. علاوه بر آن ما انتظار داریم حکمت و ادب، برآیند ادبیات خوانی فرزندانمان شود نه فقط تاریخ ادبیات و دستور زبان . دانش آموز ما گلستان و بوستان سعدی را واقعاً بفهمد و درک کند نه اینکه فقط با سجع ادبی و سبک قلمی آشنا شود. فایده ادبیات دانی، و ادبیات خوانی تکرار الفاظ نیست، دریافت هنرمندانه ی محتوا و فرهنگ اصیل و نابی است که در آن نهفته است.
زیاد اینطرف و آنطرف می شنویم که بعضی افراد ساده بین، با حسرت خاصی بیان می کنند که مثلا در پاکستان یا هند یا حتی بعضی کشورهای عربی، دانش آموزان در حد دیپلم، انگلیسی را مانند زبان مادری صحبت می کنند و ما حتی از آنها هم عقبیم! آیا این واقعاً مایه افتخار است؟ وقتی با فرهنگ و زبان مادری خود آنقدر که باید ، آشنا نیستیم، چه ارزشی دارد که بتوانیم انگلیسی را مثل زبان مادری صحبت کنیم؟ افتخار که نیست، هیچ بلکه مایه ننگ هر انسان هویت دار و باشخصیت است.
دو : آیا یک ایرانی مسلمان که در روز پنج نوبت به زبان عربی با خدای خود نیایش میکند، با قرآن و ادعیه و کلمات نورانی وارده از اهل بیت علیهم السلام بطور مستمر سر و کار دارد و کلام خدا که راهنمای سعادت ابدی اوست، به زبان عربی است، به یادگیری زبان عربی بیشتر نیازمند است یا انگلیسی؟ مگر چند درصد از مردم ما قرار است در لندن یا لس آنجلس زندگی کنند یا مراوده مستمر با کشورهای انگلیسی زبان داشته باشند که ضرورت داشته باشد مکالمه زبان را از سنین کودکی به ذهن آنها تزریق کنیم؟ آیا واقعاً یک مسلمان شیعه بیشتر به فهم زبان عربی نیاز دارد یا مکالمه زبان انگلیسی؟
بزرگی می گفت : دعا خواندن و قرآن خواندن برای کسی که عربی نمی فهمد و برای فهم معنا ترجمه آنها را مرور میکند، مانند آنست که کسی چشم بسته از جاده چالوس بگذرد و برایش توضیح بدهند که اینجا زیباست و فلان مناظر را دارد، تا اینکه کسی خود، آن مناظر بدیع را ببیند. یک انگلیسی زبان، تا چه اندازه می تواند از روی ترجمه، لطفات و زیبایی موجود در شعر حافظ و سعدی را درک کند؟
بنابراین هم زبان انگلیسی تا این حد ضرورت ندارد که در مقطع ابتدایی به آن پرداخته بشود و هم اگر بنا بر اولویت است، برای یک ایرانی مسلمان شیعه اولویت زبان آموزی زبان عربی است نه انگلیسی، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند : "تعلّموا العربیه فانها کلام الله الذی یکلّم به خلقه" عربی بیاموزید که همانا زبانیست که خداوند با آن با خلقش تکلم فرموده است(بحارالانوار، ج 1، ص 212 و ج 76، ص 127).
ناگفته نماند که پرداخت بیش از اندازه به هر زبانی، گواینکه عربی هم باشد، شایسته نیست و حتی مورد سفارش دین هم نیست. بعضی ناخودآگاه به اشتباه فکر میکنند هر چه بیشتر عربی بنویسند و بگویند، دینی تر و مذهبی ترند که این توهمی بیش نیست. ما فارسی زبانها بهترست تا اندازه ی توان، از واژگان فارسی در گفتار و نوشتارمان استفاده کنیم و همانگونه که گفته شد پاسداشت زبان فارسی یکی از اولویتهای فرهنگی ماست. فارسی از ارکان خاک و مرز و بوم و فرهنگ کهن ماست و زبان عربی زبان دین ما. هر کدام به جای خود.
در پایان بیان حکیمانه مقام معظم رهبری در سال 1384 در جمع فرهنگیان استان کرمان را می آورم:
"ناگهان از گوشه ای یک نفر تشخیص داده که باید ما به کودکان دبستانی، از کلاس اول- یا حتی پیش دبستانی- زبان انگلیسی یاد بدهیم؛ چرا؟ وقتی بزرگ شدند، هرکس نیاز دارد، می رود زبان انگلیسی را یاد می گیرد. چقدر دولت انگلیس و دولت آمریکا باید پول خرج کنند تا بتوانند این طور آسان زبان خودشان را در میان یک ملت بیگانه ترویج کنند؟ ما برای ترویج زبان فارسی چقدر در دنیا مشکل داریم؟ خانه فرهنگ ما را می بندند، عنصر فرهنگی ما را ترور می کنند، ده جور مانع در مقابل رایزنی های فرهنگی ما درست می کنند؛ چرا؟ چون در آنجا زبان فارسی یاد می دهیم. ولی ما بیاییم به دست خود، مفت و مجانی، به نفع صاحبان این زبان- که مایه انتقال فرهنگ آنهاست- این کار را انجام دهیم! البته بنده با فراگرفتن زبان خارجی صد درصد موافقم؛ نه یک زبان، بلکه ده زبان یاد بگیرند؛ چه اشکالی دارد؟ منتها این کار جزو فرهنگ جامعه نشود."
در این موضوع : این بهای سنگین، چرا؟