عروس چشمه
بنام خدا
شب، کنار یک چشمهی زلال
اینقدر تاریک که چشم، چشم را نمیبیند
فقط صدای چشمه است و دیگر هیچ
اما...
کمی بیشتر گوشم را تیز میکنم
حواسم را با تمام قوا بکار میگیرم
دلم را تمام قد، میفرستم وسط
همه را آماده باش میدهم، برای دریافت...
آنوقت...
عروس چشمه، آرام آرام سر از پرده بیرون میکند
...
شب، کنار یک چشمهی زلال
اینقدر تاریک که چشم، چشم را نمیبیند
فقط صدای چشمه است و دیگر هیچ
وحالا...
عروس چشمه آمده است بیرون، تمام قد...
...
چه کسی بود که میگفت :
دوان دوان تا لب چشمه دویدم، نشانهای از نی و نغمه ندیدم...
تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی نمایی؟
شب، کنار یک چشمهی زلال
اینقدر تاریک که چشم، چشم را نمیبیند
فقط صدای چشمه است و دیگر هیچ
اما...
کمی بیشتر گوشم را تیز میکنم
حواسم را با تمام قوا بکار میگیرم
دلم را تمام قد، میفرستم وسط
همه را آماده باش میدهم، برای دریافت...
آنوقت...
عروس چشمه، آرام آرام سر از پرده بیرون میکند
...
شب، کنار یک چشمهی زلال
اینقدر تاریک که چشم، چشم را نمیبیند
فقط صدای چشمه است و دیگر هیچ
وحالا...
عروس چشمه آمده است بیرون، تمام قد...
...
چه کسی بود که میگفت :
دوان دوان تا لب چشمه دویدم، نشانهای از نی و نغمه ندیدم...
تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی نمایی؟