وجود مبارکِ زن
بنام حق
برخی مباحثات با دوستان، مرا بر آن داشت تا در موضوعی که ترجیح می دادم وارد نشوم، یادداشتی داشته باشم و آنطور که خودم می فهمم نگاهی داشته باشم به وجود مبارکِ زن.
اولاً باید بگویم که به عقیده من ظلم و خیانتی که این طایفه فمینیست و دفاع از حقوق زنان (علیهنّ ما علیهنّ) به گوهر وجودی زن می کنند کمتر از آنچه دیگران می کنند نیست.
اصولاً در دستگاه آفرینش الهی هر پدیده ای در جایگاه خودش، و مخصوص و متناسب با آن جایگاه آفریده شده است. مثلاً در بدن ما که الگوئی بسیار بدیع از کل خلقت است، جوارح هرکدام در جای خود و دقیقاً برای هدفی خاص آفریده شده است. هیچکسی نمی تواند بگوید قلب مهمتر است یا ریه یا مغز یا کبد و ... همه با هم در یک سیستم کار می کنند و هر کدام وظیفه ای بر عهده دارند که آن وظیفه در راستای هدف کلی، یعنی سلامت بدن و جریان زندگی تعریف شده است. در نظام آفرینش نیز، خداوند متعال برای زن و مرد نقشهای جداگانه ای در نظر گرفته و متناسب با نقشی که باید ایفا کنند، آنها را آفریده به آنها توانائیها و امکاناتی داده است.
از طرف دیگر، باید بدانیم که مقایسه بین دو چیز و قضاوت در مورد تساوی داشتن یا نداشتن آن دو به شرطی منطقاً قابل طرح است که آن دو چیز در یک دستگاه سنجش قرار داشته باشند. بدیهی است که ما هیچگاه 2 کیلوگرم هندوانه را نمی توانیم با 2 متر طناب مقایسه کنیم و بگوئیم که کدام بیشتر است چرا که واحد اندازه گیری متفاوت است، مگر اینکه ابعاد مشترکی داشته باشند و آنوقت هم فقط در همان ابعاد مشترک می توانیم مقایسه انجام دهیم. مثلاً وزن 2 متر طناب را با وزن 2 کیلوگرم هندوانه، یا طول هندوانه را با طول طناب. و فقط در این صورت است که تساوی یا عدم آن می تواند مطرح شود.
زن و مرد از جهات زیادی دارای ابعاد مشترک هستند که طبعاً در آن جهات قابل مقایسه خواهند بود، مثل ساختار کلی فیزیولوژیک بدن، حواس ظاهری، اغلب خصوصیات فیزیکی و ...اما در بسیاری از جهات نیز وجوه متفاوتی دارند که از جمله مهمترین آنها تفاوتهای روحی و روانی و ساختار بدنی است.
با این مقدمات، باید به این نتیجه بدیهی رسیده باشید که صحبت از تساوی مرد و زن و یا تساوی حقوق آنها با عنوان کلی آن، کاملاً بی مورد است، چرا که در حالت کلی زن و مرد در یک دستگاه سنجش قرار نمی گیرند، مگر در ابعاد مشترک وجودی آنها که طبعاً مقایسه و حرف از تساوی داشتن یا نداشتن قابل طرح است، اما مقایسه کلی، نه.
پس همین جا نقداً از همه دوستانم می خواهم که به بحث مسخره ی بهتر بودن یا نبودن زن و مرد و مقایسه بین آنها پایان دهند ، چه در وبلاگها و چه جاهای دیگر. بهتر است بگوئیم در فلان بُعد زنان بهترند یا مردان و ... .
خب حالا بیائیم سراغ بخش سلیقه ای بحث و آن اینکه این موجود مبارک یعنی زن، چیست در این عالم و چه کاره است؟
به عقیده من ، از یک نگاه ، زن ظهور صفات جمال و زیبائی خداست در زمین.
اگر کسی بخواهد جمال خدا رابشناسد، لمس کند وبفهمد، می تواند در وجود زن، نشانه هائی روشن از آن را بیابد.
هیچ دقت کرده ایم که چه اوصافی را برای مادران به کار می بریم؟
او را دریای محبتی می دانیم که کران ندارد... او را الهه عشق و زیبائی می دانیم و هزاران توصیف دیگر که شما از من وارد ترید.
به گمان من برترین منّتی که خدا بر زنان نهاده تاج غرورآفرین مادری است...
زن، نیمه استراتژیک مرد است، که بدون او هیچ مردی نمی تواند کامل بشود...
زن ساحل آرامش مرد و جامعه است، که همه امواج سمهگین، در آغوش او آرام می گیرند...
زن کشتزاری است که در آن انسان به بار می نشیند : خلیفه ی خدا...
و بالاخره جنس زن چونان لباس فاخری است که خدای بزرگ در آن لباس، حضرت مادر، زهرای اطهر را به بشریت هدیه داد...
"از دامن زن، مرد به معراج می رود" واقعاً کلام عمیق ودقیقی است که متاسفانه کلیشه ای شدنش مانع تعمق و تفکر در آن شده.
جایگاه زن در جامعه بشری، مانند جایگاه مهر ومحبت است در بین سایر اخلاقیات و رفتارها.
مثلاً اقتدار و صلابت جزئی لازم است در رفتارهای اجتماعی، اما هیچ چیز نمی تواند نقش بی بدیل محبت و عشق را بازی کند.
به عقیده من زنان فقط اگر شأن خود را بشناسند، دیگر هیچگاه خود را در جایگاه مقایسه با مردان قرار نمی دهند، چه برسد به اینکه بخواهند مسابقه بدهند.
امروزه تحت تاثیر کج اندیشی و البته دین گریزی برخی، برای بسیاری از زنان تحصیل کرده و اهل فکر اینگونه جا افتاده که باید بدوند برای چپاول جایگاههای مردانه و گرنه توسری خور به حساب می آیند.
امروزه بسیاری از زنان به دنبال کسب حقوق مردانگی هستند، در پوشش دفاع از حقوق زن و این بخاطر آنست که قدر زنانگی خود را نشناخته اند.
اینها زنانگی خود را خالی از کمالات فرض کرده اند و دنبال کسب کمالات خیالی مردانه برای خود هستند،
چه فرض غلطی و چه نتایج زیانباری...
آیا هیچگاه قلب، آرزو می کند که ایکاش جای مغز بود؟
اگر مغز می تواند فکر کند بخاطر خون پراکسیژنی است که از قلب برایش ارسال می شود...
حالا آیا این خنده دار نیست اگر قلب بگوید که من قبول ندارم، همه می گویند فلانی مغز متفکری است و نمی گویند قلب تپنده ای است، پس ای داد، ای هوار.... به من یک ظلم تاریخی شده ....
چطور همه افتخارات مال اون باشه؟؟؟ اصلاً من باید یک جوری بروم جای مغز، مغز هم خودش می دونه، یه جائی برای خودش جفت و جور کنه دیگه، اصلا بیاد جای من توی سینه...
اینطوری نظام بدن به هم میریزه، همانطور که نظام اجتماع در اثر قرار نگرفتن زن و مرد در جایگاههای خودشان.
پس :
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
یا علی