مشکل اصلی ما جوانان!
بنام خدا
روز به روز بیشتر می شود، تعداد جوانانی که در موقعیت های مختلف با آنها مواجه می شوم و در حال غوطه خوردن اند در نوعی تحیر و بلاتکلیفی فرصت سوز و کسل کننده.
به نظر من مشکل اصلی جوانان ما، شغل نیست، ازدواج هم نیست، مسکن هم نیست. اینها در مراحل بعدی هستند.
به نظرم مشکل اصلی ، دو چیز است.
اول : انتخاب صحیح و دقیق مسیر زندگی فردی و اجتماعی.
و صحت این انتخاب تا حد زیادی برمی گردد به کشف درست استعداد و برجستگی خاص هر فرد.
هرکسی اگر دقیقاً در جایگاه اصلی خود در جامعه قرار بگیرد، در همان جایگاهی که دست خلقت او را برای آن کار آفریده، آنوقت میتواند در زندگی فردی و اجتماعی خود یک فرد موفق باشد. خدای بزرگ به هر انسانی بهره ای از استعداد و توانائی داده و به عبارت دیگر هر کسی حتماً و تاکید میکنم حتماً ، حداقل در زمینه ای خاص، استعداد شگرف و توان موفقیت و برجستگی دارد.
همه ما در بین مشاغل مختلف اجتماعی، افرادی را مشاهده میکنیم که به علت درخشیدن، مورد مراجعه و توجه همگان هستند.این موضوع، ربطی به نوع شغل و جایگاه اجتماعی آن ندارد، حتی در شغلهای ساده و (در ظاهر) بدون نیاز به کمترین تخصص این مسئله صادق است. از نانوائی ، سلمانی ، کارگری ساختمان، رفتگری و ... که هر کدام در جای خود شغلهای بسیارمهم و حساسی هستند گرفته ،تا کارمندی ، معلمی ، مهندسی ، دکتری و... همه و همه برجستگانی دارند که با بقیه هم صنفان خود تفاوت جدی دارند و بقیه نیز این تفاوت را به خوبی درک میکنند. این برجستگان، دقیقاً کسانی هستند که در نظام آفرینش، درست در جای خود قرار گرفته اند. انتخاب دقیق و درستی داشته اند.
آنچه مهمترین نیاز یک جوان است، کشف دقیق قابلیتهای خود و سعی و تلاش در آن راستاست، و این کار معمولاً توسط خود افراد و به تنهائی قابل انجام نیست، بایستی با کمک مشاورانی دلسوز ، زبان فهم و عاقل ، به این مهم برسد.
اگر این مرحله به درستی انجام شد، قطعاً فرد در هر شرایطی، حتی در شرایط فعلی جامعه که مشکل اشتغال جدی است، میتواند به موفقیت شغلی برسد و ازدواج، مسکن و بقیه موارد هم با توجه به موفقیت و پایگاه اجتماعی ایجاد شده، در مدت زمان قابل قبولی به شرط واقع بینی، حل شدنی است.
فلسفه نمی بافم، تئوری پردازی خوش خیالانه نمیکنم، توی آفتاب هم لم نداده ام و با شکم پرشعر بگویم، واقعاً اصلی ترین مشکل جوانان را همین می دانم. مشاورانی امین و دانا که بتوانند هرکسی را با توجه به استعدادهایش، راهنمائی کنند.
چه خوش فرمودند امام عابدان که "هلک من لیس له حکیم یرشده" : کسی که حکیمی ارشادگر نداشته باشد، هلاک می گردد.
و اما مشکل دوم جوانان : عدم حرف شنوی است. خیلی رسم بدی شده که همه از در و دیوار تا رادیو تلویزیون به اشکال مختلف این مطلب رو القا میکنند که : آقا نصیحت بسه، نصیحت نکنید. گوشمون ازین حرفها پره. یه حرف تازه بزنید و ...
حتی کار به جائی رسیده که در رسانه ها اگر کسی ، بزرگتری خواست توصیه ای بکنه، اولش کلی عذرخواهی میکنه از طرف، که ببخشید، قصد نصیحت ندارم ... خیلی عذر میخوام... انگار که داره یه خلاف بزرگ مرتکب میشه.
قبول دارم که فاصله نسلها یک واقعیت است که روزبروز هم زیادتر میشه و خیلی از بزرگترها، درک درستی از حال و هوای فکری کوچکترها ندارند اما اولاً این کلی نیست، ثانیاً خیلی از حرفها ربطی به زمان و زمانه نداره، ربطش به آدم و آدمیت است.
بطور خلاصه، به عقیده من اگر جوان دو کار بکند، یکی مشورت با خبیر عاقل زمان فهم و زبان فهم و دوم روحیه حرف شنوی و احترام و عمل به فکر و نظر بزرگترها و خبره ترها. هرکی این دو کار رو کرد و مشکلاتش حل نشد (دو روزه نه ها، چند ساله) ، بیاد با من دعوا کنه.
یا علی