می نویسم ؟
بنام خدا
[چند پاراگراف اول رو خیلی جدی نگیرید، تخیلات رو هم یه کمی داخلش ول کردیم بچرخه ...]
...
ایشون، ایشون، ایشون و ایشون دیروز منو یه جای دنج گیر کشیدند، بعد هر چی دلشون خواست
بهم گفتند و کلی هم کتکم زدند! تازه، بابای ایشون هم در اثنای دعوا، رسید به کمکشون.
خلاصه، چشمتون روز بد نبینه...
اون یکی مشت بزن، این یکی لگد، هنوز داشتم میگفتم آآآآآآآآآآآخ، که یه کف گرگی ...
یکی شون که رزمی کار بود فلان فلان شده، خیلی هم اصولی حمله می کرد...
هر چی اون مرحوم بروسلی بلد بود، این خوش انصاف روی ما اجرا کرد...
بعدشم بردند منو توی اینترنت اکسپلورر و از مچ پا آویزونم کردند به e ...
بگذریم...
...
خلاصه حرفشون این بود :
چرا بیشتر نمی نویسیم... چرا بیشتر نمی نویسند... چرا بیشتر نمی نویسی...
من امّا...
نوشتن رو خیلی دوست دارم...خیلی....
اما چند تا مطلب هست... اولی و دومیش بماند،
سومیش اینه که من، نوشتنم رو گونه ای خالی کردن موجودی اندک خودم میدونم...
که لزوماً بازگشتی هم نداره. شبیه صحبت کردن که خرج کردن از موجودی ناطقه انسانی است.
افرادی مانند من که کم مایه هستند، باید صبر کنند و صبر کنند تا لبریز بشوند.
آنوقت است که میتوانند مطلب به درد بخور، تاثیر گذار و خوب بنویسند...
منظورم لبریزی معلومات نیست ها... منظورم لبریزی معرفت است، فهم، شناخت حکیمانه...
ظرف، باید بزرگ باشه و لبریز، اونوقته که نوشتن می تونه تشنگانی رو سیر کنه
ظرف خالی و کم محتوا زاینده نیست، برای صاحب ظرف هم کافی نیست چه برسه به دیگران.
هر وقت چشمه جوشانی از فهم و حکمت تونستیم برای دلمون دست و پا کنیم،
استعداد آب دادن به دیگران رو خواهیم داشت.
کلمات و حروف خیلی مهم نیستند، روح حاکم بر کلمات، مهمه،
اونه که منتقل میشه به خواننده...اونه که تعیین کننده هست...
...
در هر صورت، نسخه خودم رو، به هیچ وجه برای کس دیگه ای تجویز نمی کنم.
برای خیلی ها نوشتن لازمه، خیلی ها وظیفه شونه بنویسند،
خیلی ها نگاه حرفه ای دارند به نویسندگی و با نوشتن میخواهند هر چه بیشتر حرفه ای بشوند...
خیلی ها با نوشتن خودشون رو خالی میکنند ، خیلی ها اعتبار و شهرت دست و پا میکنند ...
همه رو درک میکنم... بعضی از اینها میتونه خوب باشه...
اما من این مسیرها رو، درست یا غلط، برای خودم انتخاب نکرده ام...
این حرفهای من به معنای توقف نوشتن نیست ها،
هر کسی در هر وضعیتی میتونه نوشتن موجهی داشته باشه، نوشتن هیچوقت کاملاً ممنوع نمیشه...
اما بستگی تنگاتنگی داره به نگاه شخص به نویسندگی.
در زندگی بزرگان هم میبینیم که نوشتن، هیچوقت یک اصل مسلم نبوده، بسیاری رفتند، با دریائی از علم و فهم.
اما نخواستند بنویسند. این درست نیست که بگیم حیف، از دست رفت این سرمایه.
ائمه بزرگ ما هم بیشتر نقل شفاهی ازشون هست و خیلی به ندرت به نوشته ازشون بر میخوریم... دلایلش بماند...
هر چند، حفظ و بالنگی تمدنها ، ادیان و اساس پیشرفت بشر با قلم و نویسندگی رقم میخوره...
ما هرچه داریم از میراث مکتوب بزرگان دین و فرهنگ ماست.
اما ... کی بنویسه؟ چی بنویسه؟ چه زمانی بنویسه؟ این مهم است.
در هرصورت، صمیمانه ممنونم از کتک کاری رفقا...
یا علی مدد