شنا و پرواز
بنام خدا
دیروز عصر، شنا، یه حس تازه رو تجربه کردم : پرواز....
همینطور که روی آب شنا میکردم و چشمم به کف استخر بود،
تصور کردم ، مانند یک پرنده هستم در آسمان که داره در حال پرواز روی زمین رو نگاه میکنه...
غوطه ور در آسمان آبی ... خانه و کوه دشت همه زیر بالش در حال حرکتند...
کاشیهای کوچیک آبی و سرمه ای کف استخر هم هر کدوم می تونستند یه خونه باشند یا یه مزرعه،
یا حتی یه بنز 230 قدیمی سرمه ای رنگ، که کنار خیابون ایستاده و داخلش یک دخترو پسر جوان که تازه نامزد شده اند، با شرم و حیای زیبائی، دارند در مورد رویاهاشون با هم صحبت می کنند...
وقتی در آب غوطه وری، زمانیست که کاملا از زمین جدائی و به هیچ جسم زمینی متصل نیستی...
رها و آزاد...
نوعی حال انقطاع به آدم دست میده، همون حس لذت بخشی که ما، یعنی جنس بشر - دوست داره در پرواز اون رو تجربه کنه...
............
ما عمیقاً دوست داریم پرواز کنیم، اونم هر چه سبکبارتر،
کیف دستی و چمدان که هیچ... حتی یک لباس اضافه هم مزاحمه،
عمیقاً دوست داریم فقط و فقط با بدنمون بزنیم به دل آسمان...
حتی نه... اگه میشد این بدن رو هم یه کاریش کرد که چه بهتر...
این بمونه تو رختخواب، تو خونه، تو محل کار...
و من، خود من، بزنم به دل آسمانها، با سرعت ما فوق نور...
با سرعت بی نهایت...این دیگه اوج سبک باریه...
بعدشم، برگردم به بدنم، سالم و سرحال...
ببینید! تصورش هم لذت بخشه...
این انقطاع زمینی و بدنیه در پرواز که اینقدر لذت بخشه، انقطاع روحی و ملکوتی چطور...
اللهم ارزقنا... الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...
ماه رجب نزدیکست، خدا کند که آماده حضور مبارکش شویم...