سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

بروسلی شدن، عارف شدن...

بنام خدا
فکر کنم سال اول یا دوم راهنمایی بودم. آن زمانها با پسرهای همسایه حساب قهر و آشتی و دعوا و این حرفها داشتیم. مسیح افشاری یکی از پسر همسایه ها بود  که یکی دو سال از من بزرگتر بود. قد بلندتر و زور بیشتری از من داشت و تجربه دعواهای کوچه ای اش هم از من بیشتر بود. آن قدر که جرات نداشتم با او دعوا کنم یا حتی حرف درشت بزنم. دو سه جای سرش هم شکسته شده بود.
روزی تلویزیون یکی از فیلمهای بروسلی را گذاشته بود. کسی در خانه نبود. تنهایی نشسته بودم و با هیجان تمام نقش اول را تعقیب می کردم. طوری جوگیر شده بودم، انگار که خودم نیمه جان در حال شکست دادن حریف قدرتمندم هستم. بس که غرق در فیلم شده بودم، تمام که شد حس کردم توانایی بروسلی در بازوهایم جمع شده و شده ام یک کونگفو کار تمام عیار. کاری که نداره، کافیه پاها رو باز کنی، دستها رو بالا بگیری و چند تا نعره نامفهوم بزنی بعد سریع بپری به طرف حریف. با یک ضربه کارش تمومه! خلاص! حالا برو سراغ بعدی...

بروسلی


آمدم دم در کوچه، اتفاقا مسیح داشت رد می شد. من هم بدون هیچ مقدمه و سلام علیکی داد زدم بهش گفتم : اگه راس میگوی بیا دعوا...
مسیح همانطور که داشت رد می شد یهو ایستاد، چشمهایش را از تعجب درشت کرد و ساکت نگاهم کرد...
من هم تندی در را بستم و دویدم داخل خانه :) ...
بعدها کلی از بچه های کوچه نیشخند شنیدم که هان، شنیده ایم به مسیح گفته ای بیاد دعوا... من هم حرفی نداشتم بزنم ...
خود مسیح هم تعریف می کرد و قاه قاه می خندید... یکبار هم انگار گفت : هان! پس کی بریم دعوا؟...
ده پانزده سال قبل یکبار تصادفی مسیح را دیدم شاگرد اتوبوس شده بود. حالا دیگه باید یک راننده تمام عیار شده باشه.
...
...
الان نزدیک به سی سال از آن روزها گذشته، اما گاهی اوقات می بینم که حرفهایمان هنوز هم همان حرفهاست و بازی هایمان همان بازی ها.
حالا که بزرگتر شده ایم نوع بازی عوض شده، اما ذات و ماهیتش تغییری نکرده.
الان هم،
وقتی شرح حال یک عارف و عالم دینی را می خوانیم،
وقتی داستانی از کرامات یکی از اولیای خدا می شنویم،
وقتی به درس اخلاق بزرگی می رویم،
وقتی چند کلمه و اصطلاح و شعر و غزل اخلاقی یا عرفانی یاد می گیریم،
فکر میکنیم بروسلی شده ایم. عارف شده ایم، دیگر نزدیک است که کرامتی هم از ما سر بزند...
گاه طوری حرف می زنیم، طوری می نویسیم، طوری نقل قول می کنیم از بزرگان، انگار که خود حامل آن مقامات و درجاتیم...
غافل از آنکه
فیلم رزمی دیدن کجا و بروسلی شدن کجا...
...
توهّم که شاخ و دم نداره خب :)


سرماخوردگی روحی

بنام خدا
پیش او (رحمه الله) شکایت کردند از کسادی معنوی و سرماخوردگی روحی...
فرموده بود : وقتی کسی زنگ در خونه ی دلت رو میزنه، حتماً لازم نیست در دلت رو چهار لنگ باز کنی و بری در آغوشش بگیری و مصافحه کنی.
ممکنه انواع بیماری واگیردار داشته باشه که بهترینش سرماخوردگیه، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته.
بعضی ها را فقط باید از پشت آیفون جوابشونو داد.
بعضیها را باید از پشت پنجره و از بالا.
بعضیها را از پشت در.
با هر که از راه می رسه، دست مودت و مصافحه ی محبت میدی و دروازه ی روحت رو براش تا آخر باز میکنی...
بعد شکایت میاری چرا سرما خوردم؟ چرا مریض شدم؟ چرا شش ماهه پشت سر هم دکتر میرم و دارو مصرف میکنم و خوب نمیشم؟

بعد، او (رحمه الله) اضافه کرده بود :
بعضی ها را هم باید پشت در منتظرشون ماند تا بیایند بعد گرم در آغوششان گرفت و به خانه ی دل بردشان.
لقای بعضی، لقاء الله است...


ذکر لیلی لیلی ...

بنام خدا
باد نسبتاً سردی می وزد. تاریکی هوا کمتر شده، هنوز نیم ساعتی به طلوع آفتاب مانده. در حالی که دو دستی لبه های کتم را به هم رسانده ام تا سرما بیشتر نفوذ نکند، در نانوایی سنگکی را باز میکنم و آرام وارد می شوم.
شاطر مرد  لاغر اندام پنجاه شصت ساله ای است که یک چشمش را پانسمان کرده. بارها او را با چشمان متورم دیده ام. باید اثر حرارت تنور باشد. تند تند نانها را از عمق تنور پیش می کشد، دسته میکند و بعد به دو متری پیشخوان که رسید پرت میکند روی میزی که شبکه ای است از سیمهای فولادی.

نانوایی سنگکی


صبح زود، آدمها در نانوایی خیلی حرف نمی زنند. انگار که در آرامش عمیق صبحگاهی فرو رفته اند. هر کسی وارد میشود، می ایستد، نانش را میگیرد و می رود. بعضی از پیرمردها ذکر می گویند. مرد میان سالی وارد میشود که اورکتش را روی زیرپوشش پوشیده. معلوم است همین حالا ازلای رختخواب بیرون آمده و لابد همسرش  به زور روانه اش کرده : پاشو الان بچه میخواد بره مدرسه، نون نداریم. پاشو دیگه...
آرامش عجیبی بر صبحهای نانوایی حکمفرماست. انگار هیچکس دوست ندارد حرف بزند. همه دوست دارند در حس سکوت عمیق شب که دارد به سر می رسد، بمانند. گاه دقایقی می گذرد و تنها صدایی که می شنوی، شر شر آبی است که دارد روی ظرف خمیر می ریزد و چلپ چلب صدای دست شاگرد که دارد خمیر را پهن میکند تا به آتش بسپارد.
شاطر هم انگار دوست دارد این سکوت را. اندکی که سکوت عمیق می شود، شاطر شروع به زمزمه ی غریبی میکند. به چهره شاگرد نگاه میکنم. از حرکات سرش و چهره ی راضی اش معلوم است که دارد لذت می برد از زمزمه ی شاطر... بعد، انگار که به دل شاطر خوش نشسته باشد، ناگهان زمزمه اش را بلند تر میکند و کل فضای نانوایی سنگکی می شود زمزمه ی زیبای شاطر. مشتری ها هم نگاه به زمین دارند و کسی جیک نمی زند.
لیلی... لیلی لیلی لیلی... لیل لیل لیلی
لیلی... لیلی لیلی لیلی... لیل لیل لیلی
فقط همین یک کلمه است زمزمه های ممتد شاطر، و چه زیبا و چه پر سوز لیلی لیلی می کند...
لیلی... لیلی لیلی لیلی... لیل لیل لیلی
لیلی... لیلی لیلی لیلی... لیل لیل لیلی
به سبک تصنیف زیبای ساربان از آلبوم چهارباغ استاد علی رستمیان می خواند :
خدا را ساربان آهسته می ران آهسته می ران
که مو وامانده ی این قافله هستُم، قافله هستُم
دلی دیرم که درمونش نمی بو، نمی بو
نصیحت کنمش، سودش نمی بو، سودش نمی بو
مرا به سالهای دوری می برد، عصرهای تابستان 73 که دوره کارآموزی دانشگاه در مجتمع فولاد مبارکه بود و ساعت 4 بعدازظهر که منتظر پرشدن اتوبوسها و برگشت به شهر بودیم، بلندگو این تصنیف را پخش می کرد...
...
آرامش عمیق صبحگاهی، مغازه ی نانوایی سنگکی و ذکر لیلی لیلی ...
لیلی... لیلی لیلی لیلی... لیل لیل لیلی
لیلی... لیلی لیلی لیلی... لیل لیل لیلی


پس چرا نیامدی ؟

بنام خدا
...
او (رحمة الله علیه) را دیدند گریه می کند...
گفتند چه شده؟
گفت : دیشب پس از مدتها، نماز شبم قضا شد...
به خدا گفتم : تو دلت برا من تنگ نشد دیشب بیدارم نکردی بیام پیشت؟
خدا به من گفت : چرا از قضا من دیشب هم مثل بقیه شبها خیلی منتظرت بودم، دلم هم برایت خیلی تنگ شد.
تو چرا کاری کردی که نتونی بیای؟
تو چرا نیامدی؟ 


ماهواره و رستگاری

بنام خدا
هر وقت جایی بحث درباره ماهواره می بینم، دو نکته مهم در ذهنم یادآوری می شود.
اولی حجتی است زنده و دومی زخمی است همیشه تازه که این روزها با وقایع حیرت انگیزی که در رسانه ها (با دستگیری آقازاده ها و افشای مکالمات و اسناد فتنه گری آنها) به گوش می رسد، تازه تر هم می شود.
اما اولی، همان ممانعت صریح و جدی مقام معظم رهبری با طرح موضوع آزاد سازی ماهواره در دولت آقای خاتمی است.
و دومی، یک جمله ی یک کلمه ای از آقای هاشمی رفسنجانی است که در تیزر انتخاباتی ایشان در سال 84 بیان و از رسانه ها پخش شد.
فردی از ایشان پرسید نظرتون درباره ماهواره و اینترنت چیه؟ ایشان یک کلمه (بدون هیچ قید و محدودیتی) فقط پاسخ داد : "آزاد..."
البته آقای احمدی نژاد هم به گونه دیگر موضوع را دور زده و اظهار داشت (نقل به مضمون) که "مردم ما فرهیخته تر از آنند که ماهواره بتوانند آسیب جدی فرهنگی به ما وارد کند"! شاید تا اگر کسی مخالفت کرد، در مقابل فرهیختگی مردم موضع گرفته باشد و مثلاً به او بگویند تو به شأن مردم بزرگ ایران توهین کرده ای!
...
در سطح جامعه هم، برای توجیه و تطهیر و ماله کشی استفاده از ماهواره، جملاتی مانند زیر زیاد می شنویم :
ماهواره هم یک وسیله است، از هر وسیله می توان استفاده های خوب یا بد کرد، مثل چاقو!
در زمان قدیم هم سنتی ها با ورود مظاهر تکنولوژی مانند رادیو، تلویزیون، ویدئو مخالفت می کردند، دیدید که با همه گیر شدنش، هیچ اتفاقی بدی نیفتاد. ماهواره هم همینه...
...
این جملات و نیز توجیه رندانه آقای احمدی نژاد بیشتر ناظر به جنبه ها و منافع اجتماعی موضوع است.
زمامداران بیشتر دوست دارند به کلیات بپردازند و خصوصاً مهندسین شان دوست دارند به جامعه مانند یک کل واحد (سیستم) و البته پیچیده بنگرند و ورودی ها و خروجی ها نسبت به آن کل واحد تجزیه و تحلیل کنند.
در بسیاری از موضوعات این نگاه درست و رهنمون به نتایجی دقیق یا نزدیک به صحیح می تواند باشد، اما نه در همه حالات.
در جمله تلخ آقای هاشمی (که بیشتر تلخی اش برخاسته از اطلاق آن است، آنهم از کسی که آنهمه سوابق مبارزاتی انقلابی و دینی و تفسیر قرآن دارد) و در توجیه رندانه ی آقای احمدی نژاد و در توجیهات روشنفکرانه یا عوامانه ای نظیر جملاتی که نقل کردم، در همه این موارد، یک نکته بسیار مهم مورد غفلت قرار گرفته است:
بعد روحی و معنوی تک تک افراد جامعه
چه ربطی دارد؟ توضیح میدهم :
در نظرات بالا این نکته بصورت پیش فرض در نظر گرفته شده :
درست است که با آزادسازی ماهواره ممکن است تک تک افراد آلوده به گناههای بزرگ و یا کوچکی هم بشوند، اما این به خودشان مربوط می شود، نه به زمامداران و مدیران جامعه ( این یعنی همان سکولاریسم پنهان).
به ما چه که افراد گناه می کنند؟ مگر حکومت مسئول گناههای شخصی مردم است؟ ما مسئول جنبه های اجتماعی هستیم.
ماهواره به توسعه اجتماعی کمک شایانی می کند، به توسعه سیاسی، به پیشرفت علمی، به آزادی های مشروع و معقول در جامعه کمک میکند و بطور غیر مستقیم باعث پیشرفت جامعه می شود.
شبکه ها و فیلمهای مستند و علمی جالب در ماهواره فراوان است، زبانهای خارجی مردم تقویت می شود، پخش زنده اذان و نماز مسجدالحرام و مسجدالنبی را مردم می بینند و یادی از سفر حج می کنند و احیاناً اشکی هم می ریزند و ...
علاوه بر آن بسیاری از انرژی های فروخفته و خطرناک در توده های مردم را تخلیه می کند، بسیاری از هیجانات را، بسیاری از استرس های روانی، جنسی، بسیاری از تنوع طلبی ها و تفریح خواهی هایی را که سیمای جمهوری اسلامی نمی تواند/نمی خواهد تامین کند، ارضا و اقناع میکند و در نتیجه جامعه آرام تر، کنترل پذیرتر و مدیریت پذیرتر خواهد بود.
ما اینهمه منافع انکار ناپذیر را رها کنیم و فقط بخاطر اینکه بعضی از افراد ممکن است آلوده به گناههای شخصی بشوند، از ماهواره چشم پوشی کنیم؟ مگر ما مسئول بهشت و جهنم مردم هستیم؟
خیلی هنر کنیم این کشتی نه چندان چالاک را در این دریای پر تلاطم از مشکلات کمر شکن داخلی و خارجی، درست سکانداری کنیم...
بگذارید مردم راحت و آزاد باشند و خودشون مصلحت شخصی خودشون رو انتخاب کنند.

...
می بینید که برای یک زمامدار، ماهواره پدیده پرسود و کم زیانی است و انبوهی از توجیهات به ظاهر معقول و منطقی و مردم پسند که کمی از انها را در بالا ذکر کردم، پشتوانه تجویز ماهواره است.
بنابراین طبیعی است که اکثر مدیران گرایش به آزاد سازی ماهواره داشته باشند و اگر از دستشان بر آید و مانع مهمی نباشد، بدشان نیاید بی سر و صدا رهایش کنند.
...
اما و صد اما، نقطه اصلی اختلاف نظر در کجاست؟
رستگاری
هدف از خلقت بشر رسیدن به سعادت و کمال تک تک افراد بشر است. این یک مسئله فردی است و نه اجتماعی. هدف تمامی انبیا و اولیا همینست. نه یک کلمه کم نه یک کلمه بیش.
هدف حکومت اسلامی هم دقیقا همینست: رستگاری
حتی اهدافی عالی چون عدالت و آزادی و پیشرفت زندگی مادی هم همه واسطه هایی هستند برای رستگاری بشر و هیچکدام اصالت و موضوعیت مستقل ندارند.
زمامدار اول از همه و بیشتر از هر چیز باید در راستای رستگاری مردم تلاش کند همه پیشرفتهای علمی و اجتماعی و سیاسی یک جامعه هم فقط و فقط مقدمه هستند برای رستگاری تک تک افراد جامعه.

آیا زمامداران حق/اجازه دارند کاری کنند که در بر دارنده ی منافع عمومی جامعه در ابعاد اجتماعی، سیاسی و علمی باشد، و در عین حال با رستگاری تک تک افراد جامعه در تعارض باشد؟

...
واقعیت آنست که اکثر شبکه های ماهواره ای بصورت مستقیم و غیر مستقیم صفا و پاکی معنوی تک تک افراد را نشانه گرفته اند و این موضوع را هیچکس نمی تواند انکار کند.
آشکارترین و شاید البته کمترین تاثیر آنها حساسیت زدایی جنسی و ترویج گام به گام بی حیایی و بی عفتی است، که بی شک ابعاد گسترده ای از آلودگی معنوی و روحی را برای تک تک افراد دارد.
اما شاید مهمترین و پرآسیب ترین جنایت بسیاری از شبکه ها، جا انداختن سبک خاصی از زندگی است که کاملاً از سبک زندگی منتهی به رستگاری فاصله دارد.
یعنی نه اینکه ما را به گناههای خاصی آلوده کند، بلکه کل زندگی ما را تبدیل به یک گناه بزرگ میکند. گناهی که افکار و سلایق و عقاید و اعمال فاسد (از درجات ضعیف تا عمیق فساد) را در بر می گیرد.
طبیعی است که دستگاه شیطان، آلودگی را واضح و صریح و آشکارا در یک طبق به ما عرضه نمی کند، بلکه آن را در پوششی از زیبایی ها و خوبی ها پنهان می کند.
ممکن است فیلمها و سریالها و برنامه های آموزنده و اخلاقی پخش بشود که موضوعات کلی چون صداقت، انصاف، وفاداری، اعتماد و شجاعت را ترویج و تشویق کند.
شیطان حتی از اخلاق که یک ارزش بین المللی است برای در هم کوبیدن تقوا و رستگاری افراد بهره می گیرد.

بعضی اظهار میدارند که قبول داریم بعضی بخشهای ماهواره خطرناک است، ما بصورت کنترل شده و مدیریت از آن در منزل استفاده می کنیم.
اولاً تجربه نشان داده امکان مدیریت دقیق و همه جانبه و کامل به دلایل متعدد وجود ندارد.
ثانیاً این توجیه نشان از عدم درک واقعی خطر است.
فرض کنید یک ماده بسیار سمی را بخاطر نیاز ضروری مجبورید در منزل نگهداری کنید. آیا حاضرید آن را در دسترس کودکانتان بگذارید و تاکید کنید که همیشه مراقبم کودکان به آن دست نزنند؟
یا بخاطر ریسک بسیار خطرناکی که دارد، حتی حاضر نیستید چنین چیزی را به خانه راه بدهید و اگر هم بخاطر ضرورتی، مجبورید با آن کار کنید، آن را با هفت قفل محصور می کنید.
چون با سلامتی و مرگ و زندگی فرزندانتان در ارتباط است و این موضوع کاملا محسوس و جدی است، شوخی بردار هم نیست.
آیا در مورد آلودگی فرزندان و خانواده به گناه و تخریب باورها اینقدر حساسیت به خرج می دهیم؟
...

ماهواره


هر گاه به اداره ای دولتی/خصوصی میروم و با بی مسئولیتی، کم کاری، عدم دلسوزی، در بعضی جاها خیانت و فساد مواجه می شوم، بعضاً ریشه اش را در شب بیداری های آن کارمند در پای ماهواره می بینم.
یکی از دوستان که اهل یکی از شهرهای کوچک شمال کشور است می گفت، موقع پخش بعضی سریالها از ماهواره، به نحو محسوسی شهر ما خلوت می شود به گونه ای که اگر بیایند اجناس مغازه ها را بار کنند ببرند، کسی متوجه نمی شود! نمی دانم چه زمانی این زنگ خطرها جدی گرفته می شود و کسی به فکر چاره می افتد...
خیلی طبیعی است کسی که تا ساعت دو و سه بعد از نیمه شب نظاره گر گناه و مشغول لذت گناه است (منظورم فلیمهای تمام سکسی نیست، دو  سه صحنه در کل یک فیلم یا سریال کافیست) و فیلم ها و سریالهای ماهواره ای را پیگیری می کند،
صبح آنقدر انگیزه قوی برای قضا نشدن نماز صبحش نخواهد داشت.
صبح آنقدر قدرت ایمان ندارد که دلسوز یک ارباب رجوع باشد و برای رضای خدا کارش را درست انجام بدهد.
صبح انقدر توان ندارد که در مقابل پیشنهاد رشوه، مقاومت کند.
و...

اگر این روند مستمر شد و در طول چند ماه یا چند سال ادامه پیدا کرد، شخص بدون آنکه متوجه باشد بطور غیرمستقیم و به تدریج باورهایش را از دست می دهد.
تاثیر مخرب گناه بر باورها و اعتقادها چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.
کاملاً از سبک زندگی موجود در فیلمها، سریالها و برنامه های ماهواره رنگ گرفته، و در عین حال :
حس رضایت و اقناع از خود و زندگی اش را دارد.
حس میکند به روز است، سری در سرها دارد.
داستان سریالها و شخصیتها و سوابقشان را می شناسد و فکر میکند داشتن این اطلاعات خیلی مهم است.
با همکاران اداره، در غیاب ارباب رجوع در مورد داستان فیلم ها و نکاتش تبادل نظر میکند.
قسمتهایی را که خواب مانده یا ندیده را با فلش مموری از همکارش میگیرد.
خیلی از افکار و عقاید مهم زندگی اش را از مفاهیم و معانی مندرج فیلمنامه ها دارد.
و...
البته حتی پس از چند سال، احتمالا معنویت هم را بطور کامل کنار نگذاشته و در حدی که وجدانش آزارش ندهد، نماز و روزه ای و شاید پیراهن مشکی محرمی هم بر تن کند.
اما و صد اما، آیا این مدل رستگار کننده است؟
آیا خدا و پیامبر و معصومین علیهم السلام از ما انتظار چنین سبک زندگی را دارند؟


کدام معجزه است؟

بنام خدا

فرض کنید امروز یک بمب خبری در دنیای هزار توی رسانه در دهکده کوچک جهانی ما، منفجر بشود :
مردی پیدا شده که می تواند با قدرت نگاهش امواجی از اقیانوس را به آسمان بفرستند...
همه شبکه های تلویزیونی این کار خارق العاده را بصورت زنده دارند پخش می کنند. هیچ فریب سینمایی و چشم بندی در کار نیست...
مردی در ساحل اقیانوس ایستاده و جلو چشم میلیاردها انسان عاقل و بالغ، کوههای بزرگی از آب اقانوس، تنها با حرکت چشمان این مرد، دارد به سمت آسمان می رود!
چشم فیزیک دانان دارد از تعجب از حدقه بیرون می زند... این چه قدرتیست که جاذبه  زمین را به سخره گرفته؟
این چه قدرتیست که میلیاردها تن آب را به اعماق آسمان می فرستد؟ این آبها اصلا کجا دارد می رود؟

اگر روزی همه خبرگزاری های دنیا این خبر را با آب و تاب تمام پخش کنند، این مرد در دنیا چه لقبی به خود می گیرد؟
مرد خارق العاده؟
مرد معجزه گر؟
قدرتمند ترین مرد تاریخ بشر؟

همه ی اینها و شاید خیلی اوصاف دیگر...
...
...
اما
هزار و اندی سال قبل،
مردی تنها
در یک بیابان بی آب و علف
فریادی برآورد که:
آیا کسی هست مرا یاری کند؟
از آن روز به بعد
در طول این هزار و اندی سال
موج موج
میلیونها و صدها میلیون انسان
دارند به ندایش پاسخ می دهند:
ما هستیم...
ما هستیم...
و این موج، روز به روز، ماه به ماه، سال به سال، سهمگین تر و فراگیر تر می شود...

هل من ناصر ینصرنی

حالا این مرد قوی تر است یا آن مرد؟
این مرد معجزه می کند یا آن مرد؟
مگر معجزه فقط مار کردن عصا یا زنده کردن مرده است؟
کور باد چشمی که این فرااعجاز تاریخ بشر را ببیند و باز به دنبال معجزه باشد...
...
...
تلویزیون دارد پخش زنده می کند از همان بیابان، همان جایی که آن مرد روزی ندای یاری خواهی سر داده...
تلویزیون حالا دارد از تمام دنیا، راد مردانی را نشان میدهد که یکصدا می گویند : لبیک یا حسین...


پیشنهاد به خطیبان منابر و مداحان در آستانه محرم

بنام خدا
سنتی بسیار نیکو در منابر وعظ و خطابه و همچنین در مراسم مداحی و سینه زنی هست که در انتهای آنها، خطیب منبر یا مداح به مردم می گوید:
دستها را به دعا برداریم و چند دعا می گویم شما آمین بگویید.

پس از آن خطیب یا مداح، دعاهایی فردی/اجتماعی را ذکر میکند، سپس مردم بصورت دسته جمعی می گویند : الهی آمّین.
یکی از دستورات اکید دین، یادآوری نعمتهای خدا و شکرگزاری در قبال آنهاست. سفارشات زیادی داریم که قبل از انجام دعا، ابتدا به حمد و ستایش خداوند بپردازید.

امام صادق علیه السلام مى فرمایند : باید که پیش از دعا حـمـد و سـتـایش خدا کنى، نعمت هایى را که به تو بخشیده به یاد آورى، سـپـس شـکـر و سپاس گویى، آن گاه درود بر پیغمبر و آل او فـرسـتى، سپس از گناهانت یاد کرده اقرار نمایى و از آسیب آن به خدا پناه برى; این است جهت و راه دعا. تفسیر صافى فیض کاشانى - چاپ قدیم، تهران، ص54.)

شکر قبل از دعا

پیشنهادی که به ذهن می رسد اینست که :
خطیبان منابر و یا مداحان محترم، پس از اتمام سخنرانی یا مداحی و قبل از شروع به دعا، به یادآوری نعمتهای خدا بپردازند و مردم بصورت جمعی شکرگزاری نمایند.

مثلا خطیب یا مداح پس از اتمام کار و قبل از خواندن دعا، به مردم بگویند :
دستها را به سمت آسمان بلند کنیم تا به شکرگزاری نعمتهای خدا بپردازیم، بعد چند مورد از نعمتهای خدا را که می تواند نعمتهای اجتماعی ویا فردی باشد بشمارند.
در انتهای هر مورد، مردم بصورت دسته جمعی بگویند : الهی شکر.

مثلاً خطیب منبر یا مداح بگوید :

خدایا تو را شکر میکنیم بخاطر نعمت محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام

و مردم دسته جمعی بگویند : الهی شکر

خدایا تو را شکر میکنیم بخاطر برکات آسمانی و بارندگی ها

و مردم دسته جمعی بگویند : الهی شکر

خدایا تو را شکر میکنیم بخاطر نعمت سلامتی و امنیت نسبی که از آن برخورداریم.

و مردم دسته جمعی بگویند : الهی شکر
...
و به همین ترتیب ادامه یابد.

پس از آن نوبت دعا کردن برسد که طبق روال مرسوم، خطیب یا مداح به دعا بپردازند و البته طبق فرموده امام صادق علیه السلام، ابتدا بر پیامبر و اهل بیت اطهارش صلوات بفرستند و اعتراف به گناهان فردی/اجتماعی کنند و سپس به دعا  بپردازند و مردم دسته جمعی بگویند : الهی آمّین

یادآوری نعمتهای خداوند و شکرگزاری آنها اثرات و برکات زیادی برای زندگی دنیوی و اخروی ما به همراه دارد و این کار اگر بصورت جمعی انجام گیرد، مانند نماز جماعت و جمعه، برکاتش مضاعف خواهد بود.
همه ی ما نیاز داریم همیشه و در همه حال به یاد نعمتهای خداوند باشیم او را شکرگزاری کنیم.
جلسات شکرگزاری جمعی، جلب کننده رحمت واسعه خداوند است.
همه سعی کنیم در ترویج این عبادت بزرگ جمعی بکوشیم.