سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

هل دادن ماشین در سربالائی - خاطرات سفر کربلا (19)

بنام خدا
خاطرات سفر کربلا (19)


تلویزیون یک فیلم خارجی پخش میکرد که دو مرد سر ازدواج با یه دختر، رقابت و تعقیب و گریز داشتند... در حین تبلیغات وسط فیلم، که به سبک شبکه های ماهواره ای و البته بر مبنای تحریک شهوت ساخته شده بود، با جوان عرب هتلدار گپ و گفتی داشتم.
اسمش رو پرسیدم : عقیل صالح محمد. اسمم رو پرسید و ازم خواست که روی کاغذ براش بنویسم. لبخندهای جوانان عرب خیلی از ته دل است. نمی دونم چرا ماها اینقدر سطحی میخندیم. لابد توی دلهامون یه خبرهایی هست که توی دل اونا نیست. میگن کلاً عربها و خصوصاً عراقی ها از شادترین مردم هستند (البته تا ما یادمون میاد خون و خونریزی بوده...). میگن در حالت عادی، میزان سکته قلبی و سرطان در عراق از همه کشورهای دنیا کمتر است و میگن شاید بخاطر مصرف زیاد خرماست. بگذریم... تبلیغات تمام شده و فیلم ادامه می یابد...
تا مغز استخوان آدم درد میگیره وقتی میبینه این شبکه های ماهواره ای با شگردهای خاص رسانه ای، به تدریج نفسانیات را در مسلمانان زنده ترمیکنند و با رشد درخت نفسانیت و شهوت ، آهسته آهسته احساسات و ایمان دینی، رخت میبندد. خیلی ها در مواجهه اول، میگن ما مراقب خودمون هستیم، یا اینکه مثلاً متاهل هستیم و برامون باعث گناه نمیشه دیدن اینها و... اما و صد اما که اینطور نیست... آنطور که اهل فن میگن، مسئله خیلی ظریف تر از این حرفهاست. صفحه دل انسان رو آلوده میکنه، گیرم که منجر به گناه مستقیم در عالم خارج نشه... صفا و لطافت روح و نورانیت دل رو می بره... درک لذت عبادت رو از انسان میگیره، اونوقت نمازهامون میشه همینی که هست، یه پوسته بی روح...
همیشه سوق دادن آدمها در سرازیری نفسانیت و غرایز کار آسانی است، چون ما انسانها بطور طبیعی مایل به این سمت هستیم، اما هر کی میخواد کار تربیتی و ارشادی بکنه خصوصاً در سطح جامعه و در مقیاس کلان، کار بسیار صعب ودشواری پیش رو داره چرا که مثل هل دادن یک اتومبیل در یک سربالائی است. سختی کار فرهنگی موثر در یک جامعه اسلامی با اینهمه هجوم رسانه ای نفس پرستی در داخل و خارج ، همینجاست... بگذریم...
اون جوونای هتل دار، همونطور با شورت وسط لابی دراز کشیده بودند و با ولع خاصی تعقیب و گریز عروس و دوماد و قضایای مربوطه رو پیگیری میکردند و من برادرانم مظلومم رو می دیدم که در این کشور عقب نگه داشته شده توسط صدام و حالا آزاد شده به دست آمریکائی های از شیطان بدتر، همه سرمایه شون، همه گذشته شون، همه هویت شون جلو چشمشون داره از دست میره ...

   ادامه دارد...