سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

ماشین، یا انسان...

بنام خدا
....الو...سلام علیکم
-سلام، بفرمائید..
کتابخانه (....)؟
بله...
آقای (...) تشریف دارند؟
بله... گوشی...
...جناب آقای (...)...؟
-بله بفرمائید...
ببخشید مزاحم شدم، از ارشاد
سراغ گرفتم، گفتند ظاهراً کتاب کشکول پارسی
برای بررسی به شما داده شده... همینطوره ؟
- بله...
...میخواستم ببینم کار در چه مرحله ایه؟ کی میتونیم ایشالا مجوزشو بگیریم؟
-هنوز خیلی کار داره... فکر نمی کنم به این زودیها آماده بشه...
...جدی می فرمائید؟ ولی ما به دوستان قول داده ایم... برای نمایشگاه کتاب باید آماده بشه...
- به من مربوط نیست. 400 صفحه کتابه... منکه نمی تونم همه وقتمو برای کتاب شما صرف کنم...
...خواهش من اینه که اگه ممکنه، همکاری بفرمائید... ما به دوستان قول داده ایم...
-چند وقته کتاب رو داده اید؟
... یک هفته است (که پیش شماست)...
خب، من باید همه این 400 صفحه رو بدقت بخونم... هنوز خیلیش مونده... منکه نمی تونم درس و کارهای دیگه رو تعطیل کنم...ساعت 11 شب هم که میشه باید بخوابم، نمی تونم که با خواب آلودگی کتاب شما رو بخونم، یا از وقت خوابم بزنم...
حالا من از شما خواهش می کنم... ما داریم یک کار فرهنگی مثبت انجام میدیم و انتظار داریم همه دلسوزان، همکاری کنند، من خودم چندبار کل کتاب رو مرور کرده ام مطمئن باشید مشکلی نیست...
من هم تا اینجاش که خونده ام خوشم اومده ولی باید همه را بدقت بخونم... شاید یک جمله داشته باشه که بایستی تجدید نظر بشه...
...آخه اگر امروز ندید، به اولین روز نمایشگاه نمیرسه و کار لطمه میبینه...
-خب میخواستید زودتر اقدام کنید...
...ما اطلاعات رو تا روز 15 فروردین برای کتاب در نظر گرفتیم و نمی تونستیم...
-خب میخواستید تا آخر اسفند بگیرید...
...حالا من تقاضام اینه که شما همکاری بفرمائید که ایشالا کتاب به روز اول برسه...
خیلی بعید میدونم بتونم به این زودی ببینم...
خب من کی مجدداً مزاحم شما بشم، ایشالا تا فردا میتونیم روش حساب کنیم؟
شما دیگه مزاحم من نشید!!! و از همون ارشاد سراغ بگیرید...
.................................................

 این مکالمه برای روح من خیلی سنگین تموم شد... شاید به عمرم، اینطوری از کسی تقاضا نکرده بودم و باورم هم نمیشد که اونطرف خط، هر کی که هست،باهام اینطوربرخوردی داشته باشه. صحبتهای اون آقا از نظر منطقی و قانونی مشکل چندانی نداشت، اما از نظر اخلاق و وجدان، خیلی... و البته و صدالبته ما مثل آب، به اخلاق وتعهد کاری نیازمندیم... ضابطه و قانون، بدون اخلاق، مال ماشین است، مال ما انسانها که نیست... وای بروزی که ما ماشین شده باشیم...

...نمی دونم، شاید هم من یه جائی با کسی همچین برخوردی داشته ام، که حالا به خودم برگشته... چون به دفعات، برام ثابت شده که آدم همیشه نتیجه کار خودشو میبینه...
شاید هم تلنگری بوده، تا زشتی این کار را لمس کنم و خودم یکوقت با کسی اینطور نباشم...
حافظ به کمکم اومد که :

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند

در هرصورت، الان که سه شنبه بعدازظهر است، هنوز این مجوز به دست ما نرسیده. فعلاً لوح فشرده ما که نیاز به این کارهانداشته، آماده است، کتاب رو هم با یاری حق،سعی می کنیم تا اوایل هفته آینده برسونیم...
در نمایشگاه کتاب از صبح روز چهارشنبه منتظرتان خواهیم بود
آدرس ما : نشر الکترونیک ( ساختمان میلاد ) طبقه همکف - غرفه 51.

الخیر فی ما وقع