بهش گفتم مي دوني چرا همه دوست دارند ؛ اول سلام کنن ؛
گفت : نه چرا ؟
گفتم به خاطر اين که خدا بيشتر دوستشون داشته باشه
يکي دو ساعت بعد دوباره بهش گفتم
مي دوني چرا همه دوست دارند ؛ اول سلام کنن ؛
يه خورده فکر کرد و گفت : يادم رفت
گفتم به خاطر اين که ؛ خدا بيشتر دوستشون داشته باشه
خنديد و گفت : آره مي دونم ؛ تا خدا بيشتر دوستشون داشته باشه ؛
وقتي که ديگه داشتن مي رفتن بهش گفتم
مي دوني چرا همه دوست دارند اول سلام کنن ؛
گفت : واااااااي به خاطر اينکه خدا ؛ بيشتر ؛ دوستشون داشته باشه
دفعه بعد که ديدمش فکر ميکردم که ديگه سلام يادش نميره؛
وقتي بي مقدمه اومد کنارم نشست ؛با لبخند بهش گفتم تو نميدوني چرا
گفت : چرا مي دونم ؛
سلام ...