سلام آقاي مدير
فقط مي تونم بگم منم مثل خيلي هاي ديگه تو عشق يه خدا يه خاليبند درومدم اونم از نوع حرفه ايش!!!
سر و صورتش را کاملا خيس کرده بود تا خوابش نبرد. صداي سينهايش در حجره ميپيچيد. يکدو بار همحجرهايهايش از زير پتو سرشان را بيرون آورده بودند و شبهي که در سياهي حجره دولا و راست ميشد نگاه کرده بودن؛معروف بود به خوابآلودگي. به قول بچهها توپ هم از خواب بيدارش نميکرد.
چشمهايش بسته ميشد و باز بازشان ميکرد. سجده که ميرفت زياد طولش نميداد. ميترسيد خوابش ببرد و نمازش باطل شود. همانطور با بدن ول و سر کج ده رکعت را خواند. مطمئن نبود که همهي حمد و سورهها را کامل خوانده است يا نه...
بقيهاش توي وبلاگم هست!
جاري باشيد...
سلام
عشق شورى در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته سودا نهاد
گفتگويى در زبان ما فكند
جستجويى در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز كرد آرزويى
آرزويى در دل شيدا نهاد
قصه خوبان به نوعى بازگفت
آتشى در پير و در برنا نهاد
عقل مجنون در كف ليلا سپرد
جان وامق بر لب عذرا نهاد
بهر آشوب دل سودائيان
خال فتنه بر رخ زيبا نهاد
$("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });