پيام
+
غم اين خفته ي چند، خواب در چشم ترم مي شکند...
من.تو.خدا
94/6/4
سيدمحمدرضا فخري
مي تراود مهتاب /
مي درخشد شب تاب /
نيست يک دم شکند خواب به چشم کس وليک /
غم اين خفته ي چند /
خواب در چشم ترم مي شکند /
نگران با من استاده سحر /
صبح مي خواهد از من /
کز مبارک دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر /
سيدمحمدرضا فخري
درجگر خاري ليكن/
از ره اين سفرم مي شکند/
نازک آراي تن ساق گلي/
که به جانش کشتم/
و به جان دادمش آب/
اي دريغا به برم مي شکند/
دست ها مي سايم/
تا دري بگشايم/
بر عبث مي پايم/
که به در کس آيد/
در و ديوار به هم ريخته شان/
بر سرم مي شکند
سيدمحمدرضا فخري
مي تراود مهتاب/
مي درخشد شب تاب/
مانده پاي آبله از راه دراز/
بر دم دهکده مردي تنها/
کوله بارش بر دوش/
دست او بر در، مي گويد با خود/
غم اين خفته چند/
خواب در چشم ترم مي شکند
سيدمحمدرضا فخري
نيما يوشيج
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒمهرزاد
امروز داشتم تو زبان فارسي پيش ميخوندمش تا معنيشو حفظ كردم دهنم سرويس شد
سيدمحمدرضا فخري
به دهها و صدها مناسبت. زخمهاي کهنه دل.
خانه ي خانواده
حالا درمانش شعره يا ذكره ؟
سيدمحمدرضا فخري
هر چي باشه، به احتمال قوي تفلسف نيست :دي
خانه ي خانواده
اونكه بله ، شكي نيست ، خصوصا غربي و يونانيش !
رقيه کنيز بي بي زهرا
غم هاي دل برون ميريزم تا غم ديگران به دل ريزم شعر نو از خودم سرودم بعد هزار سال به مناسبت ورود به فيد هاي برادرم آقاي فخري:)کنيز فاطمه/نرجس خاتون عيبي نداره که من دو تا وب دارم:)
سيدمحمدرضا فخري
:)
نگارستان خيال
@};-