سلام عليكم مدير عزيز و گرامي
بله اين ايام خاطره ها روي اين چيه مانيتورمان چشمك مي زنند .
يادم مي آيد در آن كوران انقلاب ابوي ما اول تونل شاه ابراهيم منزل داشتند و ما هم هنوز به قم هجرت نكرده بوديم و فرصت كه دست مي داد مي آمديم قم ، در اين آمدنها يك روزي از ميدان سعيدي كه رد مي شدم بچه ها دو دسته شده بودند در دو طرف خيابان ، تعدادشان هم زياد نبود ، پيش گارديها يک دسته شعاري مي داند و دسته ي بعدي جواب مي دادند : شاه نجف خميني ، و تازه گارديها متوجه مقصود شعاري که آنطرفي ها داده بودند شدند و عکس العمل نشان دادند .
يک روزم سر چهارمردان يک موتور سوار از جلو ماشين هاي گارديها رد شد و يک چيزي انداخت داخل اين چيه کاميوني از آنها و گاردي بود مي پريد پايين و پناهگاه مي گرفت .
بعد معلوم شد که پرتاب شده ميوه اي از ميوه هاي قم بود ، قنبيد بود .