پيام
آقاشير
92/12/12
سيدمحمدرضا فخري
اولين در باغ سبز را آبجي نشان داد. بهانهاي پيدا کرد و رفت به يکي از مهمانيهايي که خسرو خان راه انداخته بود. وقتي به خانه برگشت، از هيجان سرخ شده بود. هنوز لباسهاي بيرون تنش بود که نشست و با ذوق و شوق برايم تعريف کرد که موقع برگشتن، خسرو خان بهش تلفن زده و حالش را پرسيده و آخرش هم بهش گفته: «روز خوبي داشته باشين.» حتي مردک نمک هم ريخته بود و آن وسطها گفته بود: «بابت ترافيک عذر ميخوام.»
سيدمحمدرضا فخري
بهش گفتم: 35 ماه مثل شير وايسادي و هر بلايي سرت اورد تسليمش نشدي. اما حالا يه شبه همه عزتت رو به باد دادي، رفت! آبجي عصباني شد. گفت: «تو به موفقيت من حسوديت ميشه.» و به اتاقش رفت و درش را محکم بست. داد زدم: کسي ميره با دشمنش مذاکره ميکنه که دلش از نفرت او، پر باشه. نه اينکه از ديدنش، آب از لب و لوچهاش آويزون بشه!
2-زندگي شيرين
منظور را نگرفتم!
سيدمحمدرضا فخري
اصل متن (لينک پيام) رو از اول بخونيد منظورها واضحه
سيدمحمدرضا فخري
گفتم: «مردک، بقال رو تهديد کرده ديگه بهمون جنس نفروشه!»
آبجي خيلي ناراحت نشد. چشمهايش را ماليد و گفت: «آخه از قبل تصميم گرفته بود که نذاره شير بخريم.»پرسيدم: «مگر تصميم ندارين با هم آشتي کنين؟ به نظرت دو نفر آدمي که ميخوان رابطهشون رو بهتر کنن، براي هم شمشير ميکشن؟» آبجي دوباره خميازه کشيد و گفت: «بايد بهش فرصت بدهيم. اون هم که تنها نيس. خيليها هستن که نميخوان من و اون دوباره با هم ازدواج کنيم
سيدمحمدرضا فخري
آبجي که نخواسته بود زير بار حرفهاي زور خسروخان برود، مرگ توافقنامه را اعلام کرده بود. خسرو خان اما اين بار کسي را نفرستاده بود. خودش آمده بود و جسد توافقنامه را مثل پيراهن جناب عثمان سر دست گرفته بود و ميخواست به زور، خانهمان را بگيرد.
سيدمحمدرضا فخري
به آبجي گفتم: گريه نکن آبجي ظريف من. الآن وقت نازک نارنجي بازي نيس. پاشو برو پوتينهامو از تو ويترين دربيار بذارشون پشت در. بعدم برو بهش بگو داداشم منتظر يه روزي مثل امروز بود تا بالاخره بهت نشون بده يه من ماست، چقدر کره داره! و دويدم سمت خانه.
.:راشد خدايي:.
خسرو خان مالِ منه!!! چرا اسطوره دزدي ميکنن؟؟؟
سيدمحمدرضا فخري
خودت از جايي برداشتي
نور الزهراء
رزرو براي مطالعه
*محب
واقعا زيباو خواندني! فقط کاش کوتاهتر بود.
.:راشد خدايي:.
من از قديم الايام خسرو نامه مينوشتم!
مرضيه عياري خانوم گل
قشنگ بود
عکاس آماتور
کليله و دمنه ي منو خونديد؟
تسنيم بانو
آقاي سرشار
سيدمحمدرضا فخري
سلام. نه پسرشون هستند.
*آسمان*
فوق العاده بود.
~ برگ هاي عشقه ~
البته بعيد مي دونم آبجي شرح وقايع مهموني رو داده باشه ، چون قاعدتا محرمانه بوده!!
آقاشير
به قول کلاه قرمزي : آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِـي ... طلفي آجي ظريف مريف
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید