پيام

سيدمحمدرضا فخري
97/1/21

+ [تلگرام] برسد به دست شهيد مرتضي آويني نمي دانم در بهشت دسترسي به تلگرام ممکن است يا نه؟ امروز بيستم فروردين است و روز شهادت شما.بايد در چنين روزي به شما تبريک گفت. من اما مي خواهم در چنين روزي از شما گلايه کنم. شما را هميشه دوست داشتم اي شهيد ، چرايش را نمي دانم، شايد فقط به خاطر اينکه شما از همان خياباني مي گذشتيد که ماهم، شما از همان پله هايي بالا مي رفتيد که ما هم، شما سوار همان آسانسور مي شديد که ماهم، شما دگمه طبقه چهارم را مي زديد و ما هم. اما ما هيجده ساله بوديم و شما هزار و چند ساله. ما در ِسمت راست را باز مي کرديم که مجله سوره نوجوانان بود و شما درِ رو به رو را که مجله سوره بزرگسالان بود. مي دانيد چرا ناراحتم؟ فکر مي کنم کار خوبي نکرديد! اين همه طلب شهادت، اين همه مرگ خواهي، اين همه تمناي رفتن...نه، نه، از براي مصلحت هم که شده بايد در حبس دنيا مي مانديد و از يک چيزهايي مراقبت مي کرديد. راستي آن پيراهن آبي يادتان هست که روز شهادت بر تنتان بود؟اين سجاده را مي شناسيد؟ اين چفيه را؟ آن لحظه که مين منفجر شد، آن چشمها يادتان هست؟ آن دستها که پيکر مجروحتان را روي برانکارد مي گذاشتند ، يادتان هست؟ آن دوربين که لحظه شهادتتان را ثبت مي کرد يادتان هست؟ بهار بود يادتان هست؟ دشت سبز بود و گل هاي زرد کوچک روييده بودند. مي داني شهيد، همه چيز بر باد رفته است، پيراهن آبي شما، اين سجاده، اين چفيه، آن خون که ريخته شد و آن بهار و آن دشت و آن گلهاي کوچکش. مي داني شهيد ، ديگر فتحي نيست که بشود روايتش کرد. همه اش شکست است و شکست را نبايد روايت کرد بايد پنهانش کرد.جنگ تمام شد; اما هزاران مين باقي مانده است که هر روز زير پاي انسانيت و اخلاق و شرافت و صداقت و ايمان و عشق منفجر مي شود. ما مجروحان مين هاي هر روزه ايم. کاش بيشتر مانده بوديد، کاش مين هاي بيشتري را روبيده بوديد. کاش... حالا اما ديگر خيلي دير است. به خدا سلام برسان اي شهيد، به فرشته هايش هم . مي دانم که در بهشت هر چهار فصل بهار است. اين بهار ابدي بر شما گوارا باد... #عرفان_نظرآهاري ‏@erfannazarahari

رقيه کنيز بي بي زهرا 98/5/17