• وبلاگ : مدير پارسي بلاگ
  • يادداشت : رقص ما و مستاجري ما
  • نظرات : 13 خصوصي ، 31 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اول بنام خدا

    دوم سلام

    سوم من هم بلد نبودم ولي امسال ياد گرفتم چطور ؟ بخون

    اول دوماه قبل از پايان قرار داد با صاب خون صحبت كردم گفت مي خوام خودم بيام بشينم اما چون پول ندارم پس خودت تا عيد بشن

    دوم گفتم تا عيد نه تا خرداد گفت باشه تا فكر كنم

    سوم دمدماي شب قدر زنگ زد گفت پولم جور شده بلند شو گفتم چشم

    چهارم ما بدو خونه بدو

    پنجم گفتم صاب خونه با حال پول بده گفت امروز فردا

    ششم پول داد البته نصف چيزي كه قول داده بود

    هفتم دنبال خونه دويديم اما بهش نرسيديم چون اجاره بالا پيش كم ما هم كه پول اجاره نداشتيم

    هشتم بالخره يه خونه خوب خوشمون اومد رفتيم بنگاه توافق هم شد اما روز قرار داد بنگاه گفت كه صاب خونه مي گه خونم ارزونه اجاره بيشتر مي خوام منم كه مي دونستم كار كار بنگاه دعايي در حقش كردم

    نهم پيش را بيشتر كرديم و دويديم تا خونه بعدي

    دهماما اين خونه بهتر از قبلي سريع همونجا قرارداد نوشتيم و بيعانه داديم

    يازدهم دو روز ديگه صاب خونه تا قسمتي محترم گفت كه مي خوام خونم بفروشم قرارداد فسخ به همين راحتي

    دوازدهم از صاب خودمون يك هفته ديگه وقت گرفتيم

    سيزدهم دوباهر دويديم اما با 1ميليون بيشتر

    چهاردهم صاب خونه خودمون گفت من مي خوام بيام بشينيم وقت بي وقت

    پانزدهم دوباره دويديم تا بالاخره رسيديم

    شانزدهم اما ميگه 20روز ديگه تخليه مي كنم

    هفدهم اما ما وقت نداريم هيچ كس به ما جا نمي ده

    هجدهم اثاث را برديم خونه پدرخانوم

    نوزدهم آماره تا اطلاع ثانوي

    بيستم؟

    شما بگين

    اينم از رقص من

    ياد گرفتي