• وبلاگ : مدير پارسي بلاگ
  • يادداشت : آدامس و مورچه
  • نظرات : 2 خصوصي ، 22 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يه غريب بي نشون 

    سلام .بانمك بود .ولي مي دونيد ياد بچگياي خودم افتادم كه هزاران هزار سوال راجع به زندگي مورچه ها مي كردم و وقتي برام با لحن قصه گونه تعريف مي كردن كه اونا زير زمين خونه دارن ، و هر كدومشون مثل ماها اتاق دارن . مدتهاي زياد آروم مي شدم و ديگه از دنياي شيطنت خبري نبود و با خودم مدل خونه و حتي چيدن وسايلشونو مجسم مي كردم. هميشه مثلا تركيبي مثل اتاق خودم تصور كردم. غافل از اينكه آدما با مورچه ها تفاوت زياد دارن . تازه بدجنسي نكنيد به جاي اينكه بگيد كاش اين آدامس به پاي يكي ديگه مي چسبيد بزرگتر از مورچه ها گير نياوردين؟ طفلي مورچه ها مگه نه؟ تو دنياي موجودات چهار پا هم بايدخوش شانس باشي چون هر كي بزرگتر خوشبختر و تازه مهم تر از همه ، كسي براشون جرات نقشه كشيدن نداره . يه حرف داخل پرانتز.با وجود اينكه با دنياي كودكي خداحافظي كردم اما هنوزم عاشق مورچه هام.شايد اگه قرار باشه براي كوچولوها قصه بگم قصه ي مورچه ها رو بگم كه هم خودم دوستش دارم و هم اينكه مي تونم كمكي كرده باشم به آروم كردن و غافل شدن بچه ها از شيطنت، فكر خوبيه؟ راستي چطور ميشه چند روز يه چيزي اذيتتون كنه و بي تفاوت ازش رد بشين و به جاي رفع مشكل نگاش كنيد؟ اينجور به نظر مي رسه كه خوب خودتونو وفق دادين با اين آدامس معروف و اون حالت كش مانندش نوشته ي جالبي بود و منو برد به خاطرات خيلي خيلي خوب كودكيم.مرسي خسته نباشيد