تو را مي شناسم
تو را مي شناسم اي کهنه سوار خسته
تو را با زلف گرد گرفته حيدر مي شناسم
تو را با اشک هاي مادر مي شناسم
تو را با گرفتاران خالي که بر گوشه ي لبت کز کرده است مي شناسم
آري اي صبا
صبا به او بگو مي شناسمش و بويش را احساس ميكنم
و مي دانم که او روزي خواهد آمد
او را مي شناسم اما
نشاني از خود ندارم!
الهي نظرت بر نگردد
يا علي مددي