هلا يا هو برا اي ماه نو اي شمس تبريزي
چه مي ترسي پروبالت بسوزد فتنه انگيزي
نه من تابت نمي آرم ودنبالت نخواهم کرد
هلااي عشق رودي تازه از باران پاييزي
واين جا مردمي از مهرباني شعرها دارند
وافسونشان نخواهد کرد جنگ هيچ چنگيزي
قلندر باز ياهو کن برا چرخي بزن ياهو
سکوت سرد بس کن هين که پر آشوب برخيزي
هلا يا هو علي مولاي درويشان صدايم کن
برقص اي شعر اي شاعر که از اين عشق لبريزي
پر از اشک است وآه بي نوايان روز گار سنگ
بيا اسطوره پا کي که خون ديو مي ريزي