سلام
(10)
" خون " با حسين پيمان " ريختن " بسته است ،
" سر " با حسين پيمان " باختن " .
دل تو عرصه ازلي خلقت است .
گوش کن که چه خوش ترنمي دارد در تپيدن : حسين ، حسين ، حسين .
نمي تپد ، بل حسين حسين مي کند .
کجاست آن که زنجير جاذبه خاک را از پاي اراده اش بگشايد و هجرت کند ،
از خود و بستگي هايش ،
تا از زمان و مکان فراتر رود و خود را به قافله سال شصت و يکم هجري برساند و در رکاب امام عشق به شهادت برسد ؟...
شهيد آويني ( سيدنا )