شروعم كن
شروعم كن غزل بانو، كه لبريز از هجا هستم
پُرم از واژهى چشمت، لبت را آشنا هستم
شروعم كن غزل بانو، كه از احساس لبريزم
پُرم از پونه، بابونه، و من از ياس لبريزم
حريمِ باورُ پُر كن، تو از روياى بيدارى
بگو كه نيستم در خواب، بگو كه دوسْتم دارى
مرا چون دانهى انگور، لبريز از صداقت كن
مرا در بينِ مژگانت، شبيه اشك قسمت كن
اگر زودم، اگر ديرم، در اين تقويمِ بىپايان
به آغازِ تو نزديكم، ببار اى ابرِ پُر باران
پُرم از مستىِ عطرِ دل انگيزِ گلايُلها
پُرم از انتشارِ روحِ پُر پروانهى گلها
شروعم كن غزل بانو، بخوان من را به آرامى