تنها شاهد اشکهاي شبانه ام.همين صفحه سفيد و جوهر سياه و نور ماه است.که زيباييش ياد آور تواست و دل گرفتگيش همچون من.هرگز نخواستم چشم نا محرم اين لحظه هاي آشنا.فرو ريختن اشک را بر گونه هايم ببيند.هميشه بالش سکوت را.زير سر هق هق تنهائيم گذاشتم.تا کسي صداي مرا نشنود.اما تو.تو که از گريه هاي پنهاني من با خبري..چه کنم؟
گاهي همين گريه هاي گهگاه.
جاي خالي تو را .
در غربت عاشقانه هايم پر ميکند../
اوه مادخانمي اينجا بوده...مدير تروخدا بگو كي هستي كه همه جا هستي...افلاين بذار بكسي نميگم بخدا