شبي از پشت يک تنهايي غمناک و باراني.ترا با لهجه ي گلهاي صورتي صدا کردم ...تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت .دعا کردم.پس از يک جستجوي نقره اي در کوچه هاي آبي احساس.تو را از بين گلهايي که در تنهايي ام روئيد ، با حسرت جدا کردم.و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي:دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي.و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم.تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها کردم../سلام دوست عزيزم حالت خوبه؟ايشالا که خوبي.. موزيک وب اپديت کردم..ببينم نظرت چيه.راستي هنوز تعدادي مين كامنت ها باز نميشه يا ارور ولي تعدادشون خيلي كم شده 3..4 نفر اينجورين..منتظرم..موفق باشي..خداحافظ