سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

آن صبح تلخ

بنام خدا
با صدای فریاد توام با گریه مادرم از خواب بیدار شدم. ایام امتحانات ثلث سوم بود، سال دوم دبیرستان، رشته ریاضی فیزیک. شب قبلش تا دیروقت، با رفقا در پایگاه بسیج، پینگ پنگ بازی می کردیم. خوب یادم هست از سرشب که تلویزیون از همه خواسته بود برای شفای امام دعا کنند، بچه های بسیج آنشب، اصلاً دل و دماغ نداشتند. حسین باقی(باقی جون)، جانباز جنگ و برادر شهید علی اکبرباقی و قدرت الله انصاری، برادر شهید حجت الله انصاری، اکبر ناظم، حاج سیف الله نیکخواه (عموی بزرگوار آقا مهدی نیکخواه، مدیر سایت بچه های قلم) و ...
باقی جون همیشه صبور بود، قدرت اما نمیتوانست پاک کردن اشک از گوشه چشمش را از ما پنهان کند.

آن صبح تلخ، با صدای گریه مادر، مبهوت و متحیر از خواب برخاستم. مادرم هی می گفت بلند شو ببین چی شده. از صبح تا حال رادیو فقط قرآن پخش میکنه. به دلم برات شده امام مرده اند. خواب دیدم گروهی دارند به امام سنگ و آجر پرتاب می کنند... گفتم نه بابا، لابد رادیو قرآن رو گرفته اید. گفتند نه! ببین ! همه موجها قرآن پخش میکنه. و... من هیچ جوابی نداشتم که بدهم...

آن روزها می فهمیدم که اتفاق بسیار مهمی رخ داده، ولی این گونه عکس و العمل و رفتار از مردم برایم غیرقابل باور بود. بهت و حیرتی که از خانه خودمان و با دیدن مادرم آغاز شده بود. به پایگاه که سر زدم، انگار که همه بچه ها، پدر یا برادرشان را از دست داده باشند... اصلاً فضا قابل کنترل نبود.

همان شب، گوینده اخبار، آقای حیاتی، به ناگاه گفت : به خبری که هم اینک به دستتم رسید توجه فرمایید...

در حیاط پایگاه بسیج خیمه عزا به پا شده بود و تلویزیون هم به حیاط منتقل شده بود. مردم پای تلویزیون که مرتباً عزاداری ها را پخش می کرد، اشک می ریختند.
خبر کوتاه بود : مجلس خبرگان، آقای حجة الاسلام والمسلمین سیدعلی خامنه ای را به رهبری جمهوری اسلامی برگزید.
دو نقطه عطف در تاریخ ایران بود که در یک روز به هم گره خورد.

متن را به دعوت دوست عزیزم، آقای محمدصالح مفتاح، مدیر وبلاگ آذرباد، نوشتم.

 


ناتوانی غول تکنولوژی

بنام خدا

این روزها، یکی از بخشهای ثابت خبری، بحث نشت نفت و سرازیر شدن آن به خلیج مکزیک و سواحل آمریکاست. روزانه صدها هزار لیتر نفت خام وارد دریا میشود. این فاجعه ابعاد زیادی خواهد داشت که مهمترین آن آلودگی محیط زیست است و امیدواریم هر چه زودتر این مشکل حل شود.

نشت نفت در خلیج مکزیک

آنچه در این بحران، شایان توجه است عجز و ناتوانی در مهار یک لوله نفتی از سوی امپراطوری تکنولوژی و قدرت جهان یعنی آمریکاست. چندین دهه است که آمریکا به سبب برتری در رسانه و سینما، قدرت به ظاهر تعیین کننده و موثرش را در مهار بحرانهای جهانی به رخ ما کشیده است. هر کدام از ما لااقل دهها فیلم سینمایی که از زایشگاه فرهنگی آمریکا یعنی هالیوود متولد شده، دیده ایم که در آن قدرتی طبیعی یا فرابشری تهدیدی جدی بر علیه ایالات متحده یا کل بشریت داشته و درست در لحظاتی که می رفت تا پایان تاریخ بشریت یا کشور آمریکا رقم بخورد، چند دانشمند و یا افسرنظامی دلسوز و وظیفه شناس، به داد ما و جهانیان رسیدند و با تکیه بر ابعاد پیشرفته فن آوری در کشور آمریکا، همه را نجات دادند.
بی شک یکی از مهمترین راهبردهای بنگاه سینمایی هالیوود، بزرگنمایی قدرت و فن آوری آمریکاست و تلاش در این راستا با انواع شگردهای هنری مستمراً در حال پیگیری و تکرار است.
البته قدرت تکنولوژیک آمریکا و فاصله زیاد کشورهایی مانند ما از آنها غیرقابل انکار است، اما این به معنای آسیب ناپذیری و توانایی مطلق آنها در همه زمینه ها نیست و حوادثی مانند ناتوانی در مهار بحران خلیج مکزیک، گویای آنست که این غول بزرگی که تلاش دارد همیشه خود را مطلق و شکست ناپذیر نشان دهد، آنقدرها هم آسیب ناپذیر نیست و فهرست ناتوانی های آن، به مراتب بیش از توانایی هاست.
فراموش نکرده ایم که خروج یک نیروگاه از شبکه برق یک ایالت، چند سال قبل چه بحرانی را دامنگیر شهروندان آمریکایی کرد، و کار بجایی کشید که مردم متمدنی که تا روز قبل، در خیابانها به همدیگر فرهنگ و ادب تعارف می کردند و ادعای عقل و فرهیختگی شان گوش آسمان را کر می کرد، از ترس گرسنگی احتمالی، به فروشگاههای مواد غذایی یورش بردند.
علم و فن آوری بشریت امروز را جوگیر کرده است. امروز دانشمندی نیست که ادعای خدایی کند، اما بسیاری به دنبال بازنشسته کردن خدا و به خدایی رساندن علم هستند. زهی خیال باطل.

بشریت باید در برابر خداوند زانو بزند.


اولین همایش پارسی بلاگ

بنام خدا
خدا رو شکر، اولین همایش کاربران پارسی بلاگ به خوبی و خوشی برگزار شد. استقبال خوبی از طرف دوستان شد و از کاربران خوب ما جز این هم  انتظار نبود. گزارشات تصویری ، فهرست برگزیدگان و دیگر اطلاعات تکمیلی در وبلاگ همایش هست که دوستان و علاقه مندان میتوانند مراجعه بفرمایند.


نکته ناخوشایندی که برای شخص بنده در همایش رخ داد، این بود که متاسفانه در طول مراسم، زیاد اسم بنده برده شد، خصوصاً در حداقل دو برنامه، یعنی صحبتهای جناب آقای نجمی و جناب آقای کوکبیان نظری. وقتی آقای نجمی به روی سن رفتند، فکر کردم بجای سخنران دوم مراسم که هنوز نیامده بودند، می خواهند نکاتی را در مورد وبلاگ نویسی و مسائل پیرامون آن مطرح بفرمایند ولی ایشان در مورد این کمترین صحبت کردند که لایق لطف و صحبتهای ایشان نبودم. در مورد جناب آقای کوکبیان نظری هم اصرار مسئولان همایش بر این بود که هدیه کربلا به یکی از وبلاگ نویسان داده بشود، ولی ایشان بنده را شرمنده فرمودند.
صمیمانه از همه دست اندرکاران برگزاری ، خصوصاً دبیر سخت کوش و هنرمند همایش، جناب آقای محمدحامد احسان بخش، و آقای محمد دهقانی  و سرکارخانمها موسوی، پژمان یار ،دهقانی ،پاشایی، ساروی، شکارچی  فهیمی و احسان بخش و مجری عزیز و هنرمند، جناب آقای احسان پور تشکر می کنم. بی گمان خلوص و تلاشهای بی شائبه ی این عزیزان، نقش به سزایی در شکوه و توفیق این همایش داشت.

اولین همایش پارسی بلاگ


فیلترینگ و روباه پیر

بنام خدا

به تازگی و پس از درج گزارشی در سایت خبری رجانیوز، مبنی بر فیلترینگ وبلاگهای ارزشی، سایت بی بی سی فارسی در اقدامی مزورانه و فتنه انگیز، مطلبی با عنوان "فیلترینگ گریبان وبلاگ های حامی دولت ایران را هم گرفت" عرضه نمود که در آن، با استناد به گزارش رجانیوز، سعی کرد مسئله فیلترشدن چند وبلاگ ارزشی را به گریبان گیری از حامیان دولت، مرتبط سازد.آنچه انگیزه ی این نوشتار شد، نقل قولی از بنده در گزارش رجا نیوز بود که در آن از نوعی "اعمال سلیقه شخصی در فیلترینگ"  نام برده شده بود.
دو نکته در این موضوع، قابل ذکر است:

اول اینکه، روباه پیر بداند نویسندگان وبلاگهایی چون آهستان، مدرسه ما، اسماعیل نیوز و خاطرات جبهه، اگر از سوی کمیته فیلترینگ و یا هر نهاد قانونی دیگر در داخل نظام، مسدودسازی وبلاگ که سهل است، حتی به حبس یا هر مجازات دیگری به حق یا ناحق، محکوم بشوند، یک تار موی اعضای همین کمیته را به سر تا پای  جبروت پوشالی بریتانیای کبیر نمی دهند. اگر وبلاگهای ارزشی مسئله یا مشکلی با کمیته فیلترینگ و یا هر نهاد دیگر داشته باشند، این یک مسئله داخلی و خانوادگی بین برادران است. من از جانب تک تک این عزیزان، که می شناسمشان، شهادت می دهم که آنها هیچ نیازی به دلسوزی و جانبداری  بی بی سی و امثال آن که خنجر خیانتشان، دهها سال است در اعماق سینه ملت ما نشسته، ندارند. هنوز هم پدربزرگهای ما انگلیس را منشا همه فتنه ها می دانند و ما نیز این حکمت را به نوه هامان منتقل خواهیم کرد. بنابراین روباه پیر ساکت بشود.

دوم اینکه، سخن از "اعمال سلیقه شخصی" برداشت شخصی بنده و برگرفته از چندین مورد فیلترینگ از جمله موارد فوق الذکر بوده است. آنطور که یکی از اعضای محترم کمیته ابراز داشته اند، گویا ساز و کار کمیته فیلترینگ به گونه ایست که اینگونه تصمیمات بصورت گروهی اتخاذ می گردد و در این صورت، احتمال اعمال سلیقه شخصی عملاً منتفی است.

بی گمان تعبیر و تفسیر موسع یا ضیق از قانون، توجه به مصالح عمومی و مقتضیات فضای وبلاگستان و سایتهای فارسی و نیز توجه به ظرفیت فعلی بستر وب فارسی برای اجرای این قانون، می تواند در جرح و تعدیل و تصمیمات نهایی کمیته تاثیر تعیین کننده داشته باشد. امید که روز به روز شاهد بهتر شدن روند توقیف و بازگشایی سایتها و وبلاگها باشیم.

لینک در رجانیوز

 


سرویس وبلاگ، وزیر ارشاد و کار بزرگ فرهنگی

 m.hadi.shariati:  سلام صبح بخیر ایران
 me:  سلام. صبح بخیر
 m.hadi.shariati:  همه برنامه نویش ها سحر خیزند؟
 me:  نه
ما که نیستیم
 m.hadi.shariati:  آخه من امروز یکم زود بیدار شدم جو گرفتم از باب مورچه و آب و نوشابه باز کردن واسه خودم
 me:  منم از دستم در رفته :دی
 m.hadi.shariati:  خوب الحمد لله
 me:  یعنی مجبور شده بودم :دی
 m.hadi.shariati:  نپرس چرا سنگین تره؟
 me:  باید خانواده رو می بردم جایی :دی
 m.hadi.shariati:  شمام مثل ما گرفتاری پس
آقا یک سوال یه چند وقتیم درگیرشم
 me:  در خدمتم
 m.hadi.shariati:  شما فکر می کنی وب فارسی از لحاظ فرهنگی کجاش مشکل داره
یعنی اگه یکی یه روز خواس یه کار متفکرانه بکنه باید چکار کنه
 me:  از این لحاظ، نمیشه خیلی بین وب فارسی و خود جامعه فعلی ایران تفاوتی قائل شد
هر چی همون هس اینم هس
 m.hadi.shariati:  بیشتر بازش می کنی؟
 me:  وب هم یه برش خاص از جامعه واقعی ایرانه
با همه پیچیدگی ها و نقاط ضعف و قوت و...
خیلی نمیشه این دو رو جدا از هم تحلیل کرد
 m.hadi.shariati:  آخه اینترنت یک رسانه است ها
 me:  بله خودش یک رسانه است
مثل بقیه رسانه ها
ویژگیهای خاص خودشو داره
اما در سوال شما
 m.hadi.shariati:  یه رسانه با تراکم پر فشار تعاملات که بشدت خودشو می خواد شبیه یه جامعه حا بزنه
 me:  وضعیت فرهنگی وب فارسی رو پرسیدید
عرض من اینه که تحلیل فرهنگی وب
خیلی با تحلیل فرهنگی جامعه واقعی
تفاوت نداره
 m.hadi.shariati:  حرف جالبیه بهش فکرم کردم ولی اگه بخوام از اینترنت به عنوان یه ابزار واسه تعالی فرهنگ استفاده کنیم (جنبه رسانه ای) شدنیه؟
 me:  بله حتما شدنیه
 m.hadi.shariati:  من فرهنگ مساوی با آموزه و ارزش های دینی گرفتم ها
 me:  بله
وب یه ابزار با ظرفیت های بسیار گسترده است
هم منفی هم مثبت
 m.hadi.shariati:  خوب حالا اون کار اساسیه واسه رسیدن به هدف توی این فضا چیه؟
 me:  خب این خیلی مفصل و کلی هست
اما به نظرمن
بطور خلاصه
 m.hadi.shariati:  مثلا تبیان و راسخون پارسی بلاگ توی این مسیرن؟
 me:  1-خودسازی
2- شناخت خوب ابزار
3-مجهز بودن به هنر و تخصص و استفاده بهینه از انها
راسخون رو من نظری نمی دم
پارسی بلاگ هم یک سرویس وبلاگ هست
یعنی یک ابزار فنی
پارسی بلاگ خودش یک رسانه نیست
میزبان فنی تعداد زیادی رسانه است
یک سرویس وبلاگ تابلو و تریبون فرهنگی و کلا محتوایی بطور مستقل و مستقیم نداره
فقط میزبان است
 m.hadi.shariati:  مثل همه رسانه های دیگه : تلویزیون . روزنامه ... همه میزبان
 me:  بله وبلاگ یک رسانه است اما سرویس وبلاگ نه
 m.hadi.shariati:  ولی هدف کلی داره
 me:  سرویس وبلاگ فقط و فقط یک ابزار است
مثل اتوبوس که انسانها رو حمل میکنه
فوقش اینه که بگه من ادم خیلی بد رو سوار نمی کنم
سرویس وبلاگ یک رسانه نیست
وبلاگها رسانه اند
و ما میزبانی آنها را فقط بر عهده داریم
مدیر سرویس هم فوقش یکی دو تا وبلاگ داره یکی برا خودش یکی دو تا هم برا اخبار سایت ، پشتیبانی و ....
 m.hadi.shariati:  ولی توی اتوبوس هم ارزش ها حاکمند و واتوبوس ایران با آمریکا فرق داره مثل اینکه پارسی بلاگ با بلاگفا فرق داره
 me:  بنابراین توقع نقش آفرینی مستقیم فرهنگی نمیشه از یک سرویس وبلاگ داشت
خب بله یه اتوبوس مثلا میگه من بدحجاب سوار نمی کنم
یکی میگه برام فرقی نداره، مهم اینه که مسافر باشند
ما در حیطه ای که میتوانیم عمل کنیم
حداکثر توانمان را به کار میگیریم
مثلا وبلاگهای مغایر قوانین به سرعت مسدود میشوند
به گزارش های خطا با دقت و سرعت رسیدگی میشه
و کارهایی از این دست
 m.hadi.shariati:  من نمی تونم اینقدر راحت یک سرویس وبلاگ رو خنثی تلقی کنم
 me:  خب شما بگید مثلا چه کارهایی بکنه
 m.hadi.shariati:  بالاخره وقتی پارسی میزبان مثلا 10000 وبلاگ مذهبی میشه حجم زیادی محتوای مذهبی به وب تزریق می کنه
 me:  خب اینکه ویژگی طبیعی هر سرویس بلاگی هست
خواهی نخواهی محتوا به وب میره
 m.hadi.shariati:  ولی نه هدفمند
 me:  هدفمند یعنی ما خودمون مستقیما دیتای مذهبی تولید کنیم بفرستیم تو وب؟
این کار سرویس بلاگ نیست
سرویس بلاگ میزبان وبلاگهاست
 m.hadi.shariati:  ولی تریبونشو درست کردید
نه اصلا حرف من پارسی بلاگ نیست
 me:  خب تریبون درست کردن مساوی تولید محتوا نیست
اینهمه تریبون درست میشه بعضی تو مسجد استفاده میشه بعضیش توی جاهای دیگه
تریبون به خودی خود محتوا نداره
 m.hadi.shariati:  می خوام کلیت فعالیت فرهنگی توی وب رو بررسی کنم
 me:  سرویس بلاگ هم همینطور
خب؟
برای کار فرهنگی در وب
 m.hadi.shariati:  البته نمی دونم چرا شما اصرار دارید که پارسی بلاگ زمینه ساز تولید محتوای فرهنگی نیست ب اینکه همه پارسی بلاگ رو یک سرویس با مدیریت مذهبی می دونن
 me:  همه لطف دارند
اولا ما خیلی متنوع وبلاگ داریم
 m.hadi.shariati:  از طرف همه خواهش می کنم
 me:  مذهبی هم بخشی از ان هست
دوم اینکه شاید منظورشون اینه که
مدیریت سایت به مسائل ارزشی و دینی در سایت خود اهمیت میدهد
 m.hadi.shariati:  شاید
خوب از بحث بلاگ بیایم بیرون
 me:  این بحث ربطی به اینکه یک بلاگ سرویس خود دارای نقش فرهنگی مسقیم باشه نداره
این به سیاست مدیریتی بلاگ سرویس برمیگرده
ولی در هر صورت بلاگ سرویس یک ابزارست و یک میزبان است برای رسانه ای بنام وبلاگ
و خود بلاگ سرویس کارکرد رسانه ای نداره
 m.hadi.shariati:  کارکرد فرهنگی چی؟
 me:  ما هیچ تریبون مستقیمی  نداریم که بخواهیم در ان اعلام نظر و موضع کنیم
یا کار محتوایی و فرهنگی رسانه ای انجام بدهیم
 m.hadi.shariati:  یعنی کارکرد فرهنگی هم نداره؟
 me:  بطور مستقیم کارکرد فرهنگی نداره ولی غیر مستقیم، نوع مدیریت شاید تاثیر گذار باشه
مثلا تشویق نوشته های مفید و ارزشمند و موثر
 m.hadi.shariati:  من هم در همون سطح حرف می زنم
 me:  که اینم باز از خود ابزار بلاگ سرویس خارج میشه
میشه یه چیزی خارج بلاگ سرویس
یعنی خارج از ابزار
 m.hadi.shariati:  خب
حالا من دنبال یه تحول فرهنگی توی فضای وبم بنظرت شدنیه
 me:  حتما شدنیه
 m.hadi.shariati:  من امکان ذاتیشو کار ندارم روی امکان وقوعی حرف می زنم
 me:  اما چگونه؟
بستگی داره به خیلی چیزها
هر آن ممکنه حادثه ای یا اتفاقی، فضای وب رو متحول کنه
همینطور که در فضای واقعی جامعه هم این امکان هست
 m.hadi.shariati:  من دنبال یک اتفاق نیستم دنبال یک استراتژی تغییرم
 me:  ممکنه، اما آسان نیست
استراتژی ها رو اشخاص حقیقی نمی تونن به پیش ببرند
اگه وزیر ارشاد بودید حتما بهتون میگفتم چه باید کرد
از من و شما خیلی در این حوزه کاری ساخته نیست
چون اختیاراتشونداریم
 m.hadi.shariati:  یعنی از وزیر ارشاد ساخته است
 me:  بله، البته اونم دراز مدت
 m.hadi.shariati:  به نظرت گوگل تحول ایجاد نکرده تو وب
 me:  وب ما الانش هم یه موجود خیلی قاعده مندی نیست
تحول که چه عرض کنم
اطلاعات دنیا رو دارند مدیریت میکنند
 m.hadi.shariati:  گوگل یه شرکت خصوصیه با آدم کوچیک و مغزای فندقی
 me:  نخیر به هیچ وجه اینطور نیست
 m.hadi.shariati:  پس چه ربطی به وزیر ارشاد داره
 me:  تصمیم گیری استراتژیک در مورد کار فرهنگی در وب ایران
به وزیر ارشاد ربط دارد
 m.hadi.shariati:  دلیل؟
 me:  و البته بعضی دستگاههای دیگه
مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی
 m.hadi.shariati:  دلیل؟
 me:  چون قدرت تصمیم گیری و مدیریت در اون جایگاه تعریف شده
مدیریت کلان
 m.hadi.shariati:  کی میگه اینا هیچ مدیریتی بر وب ندارن
 me:  اگر دارند شما بگید ما هم مطلع بشویم
 m.hadi.shariati:  کی میگه ؟ اینا هیچ مدیریتی بر وب ندارن
 me:  جز فیلترینگ، من کار جدی و موثر دیگه ای سراغ ندارم
 m.hadi.shariati:  عزیز اشکال تایپی بود دوباره بخون باهم موافقیم شما هم موید
 me:  مشکل اینه که اونایی که قدرت تصمیم گیری و مدیریت دارند، کاری نمی کنند
در اصل مسئله شون نیست
 m.hadi.shariati:  تا بحال کار دولتی توی حوزه فرهنگ ورسانه کردید؟
 me:  من و شما هم خیلی نمی توانیم تصمیمات استراتژیک در سطح ملی و جهانی در این حوزه بگیریم
بحث دولت مفصل است
واردش نشویم بهتره
خلاصه اینکه
اگر دلسوزید و میخواهید کاری انجام بدهید
شرایط فعلی به گونه ایست که
خود اشخاص باید دست به کار بشوند
در حد توان و مقدورات
 m.hadi.shariati:  خوب رسیدیم سر خونه اول
حالا باید چکار کرد؟ اون کار بزرگه؟
 me:  کار بزرگه رو از فکرش بیایید بیرون
مگر اینکه اسبابش رو فراهم کنید
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف  /  مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
 m.hadi.shariati:  بابا شما فکر کن داری با رییس جمهور حرف می زنی : طرحت چیه؟
 me:  طرف مقابلتون رو هم دست کم نگیرید
گوگل شرکت بسیار بزرگیست
با اندیشه های بسیار بزرگتر
منظورم بزرگ از نظر دینی نیستا
 m.hadi.shariati:  ما خودمون بزرگش کردیم
 me:  همت بلند، فکر بلند، کار تخصصی
نه آقا بزرگ هست
 m.hadi.shariati:  ولی اولش هیچ کدوم از اینا نبود
 me:  الان به نظر من بر دنیا حکومت میکنه
 m.hadi.shariati:  هنوز موقع حکومتش نرسیده چند وقت دیگه
 me:  ولی حالا هست. یک واقعیت است که بزرگ است
چند وقت دیگه اعلام رسمی میشه
چندین ساله که هست
 m.hadi.shariati:  شما عند واقع گرایی هستی یکمم خیال پردازی خوبه ها
 me:  خیالات هم بجای خودش خوبه
اما نه در مسائل جدی
 m.hadi.shariati:  الان شما به مدیریت پارسی بلاگ بسنده کردی؟
یعنی همین قدر توان داری؟
 me:  اینکه شخص من چه میکنه و چه میخواهد بکنه بحث دیگریست
 m.hadi.shariati:  شخص رو کار ندارم
 me:  شما کار بزرگ رو ول کن
از کار کوچک شروع کن، ولی محکم، استوار، تخصصی، هنرمندانه، مداوم و مستمر
مطمئن باش روزی بزرگ میشه
اما عجله نباید بکنیم
 m.hadi.shariati:  من دنبال خلا فرهنگی وب بودم
نه ابزار
 me:  من که معتقدم مهمترین خلا فرهنگی رو
در درجه اول
خودم دارم
باید خودم را بسازم
هیچ اولویتی بالاتر از این نیست
واقعیت جامعه هم همینه
افرادی که نقش کار فرهنگی رو بازی میکنند موفق نیستند
باید خود شخص اول با فرهنگ بشه، با اخلاق بشه، آدم بشه
اونوقت میتونه کار فرهنگی موفق بکنه
مهمترین خلا فرهنگی ما فعلا همینه. البته من خودمو میگم
فراموش نکنیم که آخر همه کارهای فرهنگی باید منجر بشه به اینکه
آدمها خوبتر بشوند، خدایی تر بشوند، مومن تر بشوند
 m.hadi.shariati:  درسته
 me:  اگر خودمان اینطور نباشیم یا در کارمان، اموری مغایر با این مفاهیم دیده بشود، یعنی کارمون ایراد داره
 m.hadi.shariati:  ولی یه منبر سوزناک رفتی ها
 me:  عوضش از کارم موندم
این به اون در
:دی
 m.hadi.shariati:  ببخشید
قصد مزاحمت نداشتم
 me:  خواهش میکنم
بحث خوبی بود
من اگر شد بذارم تو وبلاگم؟
 m.hadi.shariati:  بذار
 me:  بسیارخوب
ایشالا که در کارتون موفق باشید و به کار بزرگه هم برسید
 m.hadi.shariati:  ولی نامردی ها آدم خوبه قصه شما میشی
 me:  خب میخوای یه کم بد و بیرا به من بگو
 m.hadi.shariati:  راستس توی این چند روز آینده حرم زیارت نمی ری
دیگه بدتر
 me:  هر چی بگی تو دادگاه ممکنه به ضررت تموم بشه
نمی دونم، شاید رفتم شایدم نرفتم
 m.hadi.shariati:  گفتم اگه حال داشتی حضوری هم دیگه رو ببینیم تا چهره پلید من برات رو بشه
 me:  من ترجیح میدم شما هم چهره پلید منو نبینی. این به اون در
 m.hadi.shariati:  نمی خوای بگی که چایی نخورده پسر خاله شد (تو دلت)؟
 me:  تو دلم فعلا دارم به خودم بد و بیرا میگم که چرا یه جواب دیپلماتیک از همون اول ندادم که کار به اینجاها کشیده نشه
:دی
 m.hadi.shariati:  حالا که دادی
 me:  خب آدم بعضی وقتها خبط و خطا میکنه
 m.hadi.shariati:  راستی این :دی  یعنی چه
 me:  گفته اند زود توبه کنید
:D
 m.hadi.shariati:  اوهوم
 me:  اگر :دی انگلیسی بزنی خنده میاد
حالا شما حرم مشرف شدید ما رو هم دعا کن
 m.hadi.shariati:  حالا جدی جدی  رات اونورا نمی افته ( انتهای پیلگی) ؟
 me:  نه راستش (انتهای دنده پهنی)
 m.hadi.shariati:  آخر یه روز می بینمت
..
/
 me:  ان شا الله
 m.hadi.shariati:  منظورم امام زمان بود ها
 me:  با هم ببینیمشون
 m.hadi.shariati:  باشه خوشحال شدیم
 me:  ممنون
دعا بفرمایید
 m.hadi.shariati:  دعا کن از فکر گنده در بیایم به خدمون بچسبیم
 me:  شمام برا ما همینو
 m.hadi.shariati:  به سبک فتل داراوندار دیگه!
 me:  ندیدمش مگر کمی
 m.hadi.shariati:  همچون من
باشد به وقت دگر پنبه  آن هم بزندندی
 me:  ان شا الله
 m.hadi.shariati:  فعلا یا علی که به کلاس برسم
 me:  به امید دیدار
روزخوش
یاعلی
 m.hadi.shariati:  وقت شما رو هم گرفتم
 me:  دیگه گیر کردم دیگه. بی خیال.
:دی
 m.hadi.shariati:  خداحافظ همین حالا (به قول مرحوم حسنی)
 me:  یاعلی
خدانگهدار
 m.hadi.shariati:  حد اقل نگو خجالتم نده
 me:  باشه. همون دیپلماتیک
اختیار دارید
خدانگهدارشما
 m.hadi.shariati:  خواهش می کنم
مثل تو عقدیا خداحافظی می کنی بابا دل بکن
 me:  ای خداااااااااا
 m.hadi.shariati:  واقعا حداحافظ
 me:  خدانگهدار


ای علمای اسلام! به داد زبان فارسی برسید!

بنام خدا

به تازگی مصاحبه ای از وزیر محترم آموزش منتشر شد که در آن از بررسی ورود آموزش زبان انگلیسی در مقطع ابتدایی سخن گفته بود. این خبر از چند نظر قابل توجه است.
1-آموزش زبان انگلیسی مورد توجه جدی این وزارتخانه قرار گرفته است.
2-این وزارتخانه آموزشهای زبان فعلی در دوره های راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه را کافی یا موثر ندانسته است.
3-آنقدر آموزش زبان انگلیسی برای آموزش پرورش، مهم تلقی شده که تصمیم گرفته کار را از مقطع ابتدایی و احتمالاً به شکل ریشه ای سامان دهد.
تردیدی نیست که در دنیای لبریز از ارتباطات امروز، آشنایی با زبانهای خارجی به ویژه زبان انگلیسی یک ضرورت آموزشی است و این روزها بخش زیادی از مردم به گونه ای با زبان انگلیسی برخورد دارند. بحثی در ضرورت زبان آموزی نیست اما مسئله ی مهم اینست که این موضوع تا چه اندازه ضرورت دارد؟

زبان انگیسی

اول اینکه که بی تردید زبان یکی از راههای نفوذ فرهنگی است. فرهنگ غرب به ویژه در چند دهه اخیر با تمام قوا به نابود کردن دیگر فرهنگها مشغول است و با بهره گیری از برتری رسانه ای، علمی و تکنولوژیک که دارد، برآنست که به سلطه فرهنگی هم برسد. بی شک یکی از مهمترین ابزارها ، گسترش زبان بین المللی و تثبیت زبان انگلیسی در این جایگاه،  برای پیدا کردن هر چه بیشتر مخاطبان جهانی است. خطر آنقدر عمیق و جدی است که بارها از سوی حاکمان غیر انگلیسی زبان حتی اروپایی نسبت به این مسئله هشدار داده شده و فرانسه که خود یکی از استعمارگران دنیاست، نسبت به گسترش زبان انگلیسی به واسطه رواج اینترنت و خطر نابودی زبان فرانسوی هشدار داده است. ما با پرداخت بیش از حد ضرورت و نیاز به آموزش زبان انگلیسی در عمل راه را برای سلطه فرهنگی غرب هموارتر می کنیم.

دوم اینکه اقشار مختلف جامعه هر یک به اندازه ای نیاز به زبان دارند که میزان این تفاوت نیاز هم بسیار فاحش است. آموزش پرورش باید حداقلها را آموزش بدهد و فراتر از آن، هر کس بسته به نوع و میزان نیاز خود، و در زمان نیاز،  به زبان انگلیسی بپردازند. اگر هم می بینند در آموزشهای کنونی نقصانی هست، که هست، علت را در کیفیت آموزش هفت ساله بجویند نه اینکه سعی کنند با افزودن به مدت زمان آموزش مشکل را حل کنند.

سوم اینکه اگر بخواهیم برای زمان ناب یادگیری کودکانمان در مقطع ابتدایی برنامه ریزی جدیدی داشته باشیم مطمئناً حداقل دو کمبود اساسی و در نتیجه دو اولویت بسیار مهم تر و ضروری تر از زبان انگلیسی در پیش رو داریم:

یک : بسط و گسترش و تعمیق ادبیات اصیل فارسی. بی گمان زبان یکی از بن مایه های اصلی فرهنگ است. اگر نگهداری فرهنگ برای ما یک ضرورت است، که هست، یکی از مهمترین اقدامات در این راستا، پاسداشت زبان فارسی است. این سیاست راهبردی بایستی از ابتدای دوره آموزشی در کل کشور با دقت و جدیت دنبال شود. یکی از حکایات غم انگیز عصر ما، دوری و بیگانگی بیشتر فرزندان ما از ادب فارسی است. این کمبود، هم به حجم ناکافی متون آموزشی بر میگردد، هم به ناکارآمدی و نابلدی معلمان فارسی. علاوه بر آن ما انتظار داریم حکمت و ادب، برآیند ادبیات خوانی فرزندانمان شود نه فقط تاریخ ادبیات و دستور زبان . دانش آموز ما گلستان و بوستان سعدی را واقعاً بفهمد و درک کند نه اینکه فقط با سجع ادبی و سبک قلمی آشنا شود. فایده ادبیات دانی، و ادبیات خوانی تکرار الفاظ نیست، دریافت هنرمندانه ی محتوا و فرهنگ اصیل و نابی است که در آن نهفته است.
زیاد اینطرف و آنطرف می شنویم که بعضی افراد ساده بین، با حسرت خاصی بیان می کنند که مثلا در پاکستان یا هند یا حتی بعضی کشورهای عربی، دانش آموزان در حد دیپلم، انگلیسی را مانند زبان مادری صحبت می کنند و ما حتی از آنها هم عقبیم! آیا این واقعاً مایه افتخار است؟ وقتی با فرهنگ و زبان مادری خود آنقدر که باید ، آشنا نیستیم، چه ارزشی دارد که بتوانیم انگلیسی را مثل زبان مادری صحبت کنیم؟ افتخار که نیست، هیچ بلکه مایه ننگ هر انسان هویت دار و باشخصیت است.

دو : آیا یک ایرانی مسلمان که در روز پنج نوبت به زبان عربی با خدای خود نیایش میکند، با قرآن و ادعیه و کلمات نورانی وارده از اهل بیت علیهم السلام بطور مستمر سر و کار دارد و کلام خدا که راهنمای سعادت ابدی اوست، به زبان عربی است، به یادگیری زبان عربی بیشتر نیازمند است یا انگلیسی؟ مگر چند درصد از مردم ما قرار است در لندن یا لس آنجلس زندگی کنند یا مراوده مستمر با کشورهای انگلیسی زبان داشته باشند که ضرورت داشته باشد مکالمه زبان را از سنین کودکی به ذهن آنها تزریق کنیم؟ آیا واقعاً یک مسلمان شیعه بیشتر به فهم زبان عربی نیاز دارد یا مکالمه زبان انگلیسی؟
بزرگی می گفت : دعا خواندن و قرآن خواندن برای کسی که عربی نمی فهمد و برای فهم معنا ترجمه آنها  را مرور میکند، مانند آنست که کسی چشم بسته از جاده چالوس بگذرد و برایش توضیح بدهند که اینجا زیباست و فلان مناظر را دارد، تا اینکه کسی خود، آن مناظر بدیع را ببیند. یک انگلیسی زبان، تا چه اندازه می تواند  از روی ترجمه، لطفات و زیبایی موجود در شعر حافظ و سعدی را درک کند؟
بنابراین هم زبان انگلیسی تا این حد ضرورت ندارد که در مقطع ابتدایی به آن پرداخته بشود و هم اگر بنا بر اولویت است، برای یک ایرانی مسلمان شیعه اولویت زبان آموزی زبان عربی است نه انگلیسی، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند : "تعلّموا العربیه فانها کلام الله الذی یکلّم به خلقه" عربی بیاموزید که همانا زبانیست که خداوند با آن با خلقش تکلم فرموده است(بحارالانوار، ج 1، ص 212 و ج 76، ص 127).
ناگفته نماند که پرداخت بیش از اندازه  به هر زبانی، گواینکه عربی هم باشد، شایسته نیست و حتی مورد سفارش دین هم نیست. بعضی ناخودآگاه به اشتباه فکر میکنند هر چه بیشتر عربی بنویسند و بگویند، دینی تر و مذهبی ترند که این توهمی بیش نیست. ما فارسی زبانها بهترست تا اندازه ی توان، از واژگان فارسی در گفتار و نوشتارمان استفاده کنیم و همانگونه که گفته شد پاسداشت زبان فارسی یکی از اولویتهای فرهنگی ماست. فارسی از ارکان خاک و مرز و بوم و فرهنگ کهن ماست و زبان عربی زبان دین ما. هر کدام به جای خود.

در پایان بیان حکیمانه مقام معظم رهبری در سال 1384 در جمع فرهنگیان استان کرمان را می آورم:

مقام معظم رهبری

"ناگهان از گوشه ای یک نفر تشخیص داده که باید ما به کودکان دبستانی، از کلاس اول- یا حتی پیش دبستانی- زبان انگلیسی یاد بدهیم؛ چرا؟ وقتی بزرگ شدند، هرکس نیاز دارد، می رود زبان انگلیسی را یاد می گیرد. چقدر دولت انگلیس و دولت آمریکا باید پول خرج کنند تا بتوانند این طور آسان زبان خودشان را در میان یک ملت بیگانه ترویج کنند؟ ما برای ترویج زبان فارسی چقدر در دنیا مشکل داریم؟ خانه فرهنگ ما را می بندند، عنصر فرهنگی ما را ترور می کنند، ده جور مانع در مقابل رایزنی های فرهنگی ما درست می کنند؛ چرا؟ چون در آنجا زبان فارسی یاد می دهیم. ولی ما بیاییم به دست خود، مفت و مجانی، به نفع صاحبان این زبان- که مایه انتقال فرهنگ آنهاست- این کار را انجام دهیم! البته بنده با فراگرفتن زبان خارجی صد درصد موافقم؛ نه یک زبان، بلکه ده زبان یاد بگیرند؛ چه اشکالی دارد؟ منتها این کار جزو فرهنگ جامعه نشود."

در این موضوع :  این بهای سنگین، چرا؟

 


رعد و برق

بنام خدا
با اینکه سرش پایین نبود،  پایین نگاه می کرد، خیلی پایین. از شدت خجالت هرم صورتش را میشد حس کرد. مرد جوان گرم و نجیب، تمام قد در مقابلش ایستاده بود و انگار که داشت در خلسه ای عمیق فرو می رفت...صورت دختر، لبریز شده بود از شوق و حیای وصف نشدنی که حالا دیگر می شد بغل بغل جمع کرد... ته خنده ای صورتش را قشنگ کرده بود، خیلی قشنگ، اما نمی شد هم بگویی که دارد می خندد.
مرد جوان نگاهش در لحظه ای، به نگاه دختر گره خورد. زود هر دو زمین را نگریستند.  چیزی نگذشت که دختر قطره هایی دید که از سمت صورت مرد جوان، بر زمین می ریزند. مرد جوان دیگر نتوانست جلو خودش را بگیرد. سکوت بود و سکوت و اشک مرد جوان. زانون مرد جوان خاک را لمس کرد و بعد کف دو دستش.
دختر هنوز ایستاده بود بی آنکه قدمی به عقب رفته باشد.
آفتاب بی رمق غروب و سایه های درازی که تا افق امتداد می یافت... و کوه که داشت به گندمزارها چشمک می زد.