سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

خاک آسمانی - هماهنگه، هماهنگ...

بنام خدا
بیش از 350 کیلومتر رو بی وقفه رانندگی کردم و وقتی رسیدم، صاف اومدم سر کار.
حدود 10 روز بی اینترنت و پارسی بلاگ سر کردن، خدائیش سخته دیگه.
خب، اول از همه :
اندازه یه بغل گل نرگس، یه دامن یاس، یه بوسه بر لب گل سرخ
اندازه همه برگهای سبز تازه، اندازه همه آبشارهای خسته، اما سرحال
زندگی بهاری، هدیه دلهاتون باشه و طراوت اطلسی نقش خاطره هاتون.

جای همه شما خالی، همونطور که قبلاً گفته بودم، خدا قسمت کرد رفتیم خاکبوس شهدا.

اونجاها خاکی بود و هست که سجده گاه اولیای بزرگ خداست.
خاکی که با خون عاشقان خدا در آمیخته.
آنجاها بوی ایمان و یقین، بیشتر از همه به مشام میرسد.
پاکبازانی که در هیاهوی دنیای هزار رنگ، فقط دل به یکی بستند
و با تمام وجود، بر سر پیمان ایستادند... تا هر جا که لازم بود...

خدا رو شکر که اردو به سلامت و خوبی برگزار شد و صرفنظر از برخی نارسائیهای اجرائی، خیلی به همه خوش گذشت. رفقا چند مسابقه گذاشته اند برای اردو که وبلاگ نویسان شرکت کننده در اون زمینه ها مطلب بنویسند. یه بخش طنز هم داره که من هوس کردم توی اون شرکت کنم :

یکی اردو به پا شد بس هماهنگ             همه جمعند اینجا اهل فرهنگ
مرام لوطی ما پس کجا رفت؟             بیا سید بگو با ساز و آهنگ...
  هماهنگه... هماهنگ!
یکی راننده اش در خواب و رویا             یکی در فکر نان و گوشت و سویا
دگر راننده خوش رقصاند ما را             که می زد سازهای رنگ و وارنگ
  هماهنگه... هماهنگ!
ایا مسئول اردو! پس کجائی؟             گذشته وقت شام و خواب و چائی
تورا چون مرغ بریانی ببینم             و گاهی هم به شکل مار و خرچنگ
  هماهنگه... هماهنگ!
بنازم قد وبالای کمانت             همه باشند قربان مرامت
چرا پرتاب گوشی؟ حیفه والا...             بزن بر قامت من یک دو اردنگ
  هماهنگه... هماهنگ!
من آخر شاکی ام، یا ایهاالناس             که دارم سینه ای لبریز احساس
که گفته پنج ساعت کم نباشد؟             نباید شد چنین از یار دلتنگ!
  هماهنگه... هماهنگ!
چو در بستر به خواب ناز بودم             لبالب از سبوی راز بودم
امان از دست حامد، نفله ام کرد             چو سوی مرغ لاری زد یکی سنگ
  هماهنگه... هماهنگ!
حلیمه، یا که سیمان و دوغابه؟             چرا اینقدر حال من خرابه؟
شما کنسرو ماهی نوش جانت             که ما با جان خود هستیم در جنگ
  هماهنگه... هماهنگ!
بیا سید، بگو یکبار دیگر             که تکرارش بسا نبود میسر
که اسکان و غذا و ماشین و پول             به جان من هماهنگه، هماهنگ...
  هماهنگه... هماهنگ!

 (لازم به تذکر نیست، اما احتیاطاً میگویم که طنز کلامی مثل طنز تصویری و کاریکاتور، بعضی از نقاط خاص را بزرگتر از واقعیات نشان می دهد، که این از ذاتیات طنز است. شعر بالا خدای ناکرده به معنای نادیده گرفتن زحمات عزیزان در مدیریت اردو و یا پائین آوردن شان و منزلت اردو و شرکت کنندگان آن و یا قدرناشناسی این نعمت بزرگی که خداوند به همه ما هدیه فرموده، نیست. صرفاً یک شوخی دوستانه است.)

یا علی