سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر پارسی بلاگ

نوشته های پراکنده مدیر سایت

حسین حقیقت

بنام خدا
می خواهم از حسین بنویسم، اما ... تهی از مطلبم...
حسین که بود؟ چه کرد؟ چرا؟...
هر کسی، از زاویه دید خود و با آئینه فکر خود او را می نگرد...
عارف، فقیه، متکلم ، مورخ...
هرکدام حسین را آنطور میبینند که می توانند، که می یابند، که می شناسند، که استعدادش را، سعه فکری و شخصیتی اش را دارند...

اما، طایفه ای گویند :

شاید حسین را نتوان در هیچ عرصه ای بیشتر دید، که در عرصه توحید ...
ابتدا و انتها، ظاهر وباطن، مغز و پوست... همه و همه در داستان حسین، فریاد توحید سر میدهند...
فقط او، فقط او، فقط او...     وحده لا اله الاهو...
این کلام حسین است، از اول ، تا.... آخر....
در وجه الارض، هیچگاه تجلی و ظهور عشق خدا، به اندازه آن تجلی و ظهوری که در گودال قتلگاه رخ داد، نبوده و نخواهد بود...
هیچ ماجرای عشقبازی از ازل تا ابد، به پای ماجرای حسین نمی رسد...
عشقبازی و پاکبازی، مغز جریان کربلاست، باطن آنست، هر چند حماسه و شور، رشادت و مردانگی، غیرت و شجاعت و دهها و صدها فضیلت الهی دیگر ظاهر این حماسه عظیم را شکل می دهد.

همیشه معرکه قتال حسین هست. همیشه جدال حق و ناحق هست. در لحظه لحظه حیات ما. در جزء جزء کارهای ما...
همیشه و همه جا باید همه چیز فدای او شود و افسوس که اغلب، حسین حقیقت سر از بدنش جدا می شود...
آن به آن، نفس به نفس در معرکه کربلا شناوریم. هر نفس، یک دو راهی است : باید یکی را انتخاب کرد: خدا یا غیرخدا.

آری...
کل یوم عاشورا     کل ارض کربلا
همه ی روزها عاشورا، و همه ی زمینها کربلاست...
کاش حسینی باشیم، همیشه، همه جا...